برای رفتن از دنیا فقط یک توشه میخواهم
از گوشه گوشه ی دنیافقط شش گوشه میخواهم
نگاهم کن کمی آقا که من لبریز از دردم
شبیه فصل پاییزم خزان را دیده و زردم
مرادریاب اربابم که من لبریز احساسم
تامل میکنم هرشب میان صحن عباسم
دلم تنگِ حرم گشته کمی آشفته احوالم
و من جا مانده ای هستم که از این دردمینالم
قبولم کن که من زائر به دشت کربلا باشم
پیاده اربعین آقا به صحن با صفا باشم
تصور میکنم امشب که من ازخود جدا هستم
کنارصحن عباس وحسین خون خداهستم
سلامی از ره دورو سلامی بادلی پرخون
تولیلای منی آقا منم یک شاعر مجنون
#نام شعر:شش گوشه
#شاعر:عطیه نادریان