نسیم سحر🥰

یاحضرت زهرا سلام الله علیها

نسیم سحر🥰

یاحضرت زهرا سلام الله علیها

سلام خوش آمدید

۵ مطلب در تیر ۱۴۰۲ ثبت شده است


عمر عقاب ۷۰ سال است ولی به ۴۰ که رسید چنگال هایش بلند شده و انعطافِ گرفتن طعمه را دیگر ندارد..
نوک تیزش کند و بلند و خمیده میشود و شهبال های کهنسال بر اثر کلفتی پَر به سینه میچسبد و دیگر پرواز برایش دشوار است.

آنگاه عقاب است و دوراهی:
  --> بمـیرد یـــــا دوباره متولد شود<--

ولی چگونه؟؟

عقاب به قله ای بلند میرود نوک خود را آنقدر بر صخره ها میکوبد تا کنده شود و منتظر میماند تا نوکی جدید بروید. با نوک جدید تک تک چنگال هایش را از جای میکَند تا چنگال نو درآید. و بعد شروع به کندن پَرهای کهنه میکند.
این روند دردناک 150 روز طول میکشد ولی پس از 5 ماه عقاب تازه ای متولد میشود که میتواند 30 سال دیگر زندگی کند.

برای زیستن باید تغییر کرد.
درد کشید...
از آنچه دوست داشت گذشت.
عادات و خاطرات بد را از یاد برد و دوباره متولد شد.
یـــــا باید مُرد...

«انتخاب با خودِ توست...!»

  • مهدیه(سحر) حیدری

عده ای گریه کنان می آیند

عده ای ، گرم تلاطم هایش

عده ای بغض به لب ، قصد خروج

فرق ما ، مدت این آب تنی است

یا که شاید ، روش غوطه وری

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد ، هیچ

زندگی ، باور تبدیل زمان است در اندیشه عمر

  • مهدیه(سحر) حیدری
عقل بیهوده سر طرح معما دارد

بازی عشق مگر شایدو اما دارد
 
با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت
سر سربسته چرا اینهمه رسوا دارد
 
در خیال آمدی و آینه ی قلب شکست
آینه تازه از امروز تماشا دارد
 
بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند
قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد
 
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سر انجام خوشی گردش دنیا دارد
 
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
چه سخن ها که خدا با من تنها دارد

  • مهدیه(سحر) حیدری

بچه که بودم خاله ام یه تابلو داشت که روش این شعر نوشته بود

برای همین از دوران کودکی عاشق این شعر بودم

و علاقه شدید به شعرهای سهراب سپهری داشتم 

در حدی که چند بار سرمزارشان رفتم

دشت‌هایی چه فراخ!
کوه‌هایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد!
من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم:
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی.
پشت تبریزی‌ها
غفلت پاکی بود، که صدایم می‌زد.
پای نی‌زاری ماندم، باد می‌آمد، گوش دادم:
چه کسی با من، حرف می‌زند؟
سوسماری لغزید.
راه افتادم.
یونجه‌زاری سر راه.
بعد جالیز خیار، بوته‌های گل رنگ
و فراموشی خاک.
لب آبی
گیوه‌ها را کندم، و نشستم، پاها در آب:
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است!
نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه.
چه کسی پشت درختان است؟
هیچ، می‌چرخد گاوی در کرت¹
ظهر #تابستان است.
سایه‌ها می‌دانند، که چه تابستانی است.
سایه‌هایی بی‌لک،
گوشهٔ روشن و پاک،
کودکان احساس! جای بازی این‌جاست.
زندگی خالی نیست:
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.
آری
تا شقایق هست، زندگی باید کرد.
در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه.
دورها آوایی است، که مرا می‌خواند...

  • مهدیه(سحر) حیدری

یکسال دیگر گذشت … روزها یکی پس از دیگری ، مرا ترک کردند و راهی دیار خاطره شدند .
اتفاقات خوب ، بد … دوستی ها ، دشمنی ها … خنده ها ، گریه ها … همه و همه سری زدند به من در این سال !
اما به هر حال این سال هم گذشت … شاید زیباتر از همیشه امروز دلهره عجیبی برای سرشیفت رفتن داشتم برای خودم کیک خریدم حرم خلوت بود کیک تولدم باز کردم گفتم تولدم مبارک امسال من و توییم حتی زائرهم نیست کیک تولدم خوردم بهم خیلی چسبید بهش گفتم منتظر نشونه هات می دونم حواست بهم هست می دونم خریدار دلمی می دونم نگاهت توی زندگیم هست بهش گفتم امسال خاص خیلی خاص پس بهم نشون بده به همکارای شفتم گفتم گفتم منتظر نشونم یکی از نشون ها زیارت عاشورای زائرین بود که هدیه بهم دادخیلییی قشنگ بود خیلی قشنگ گفت برای شماس گفتم من گفت آره گفت هدیه من به شماس توی یک پک بود جلدش مخمل بود ورقه هاش روغنی زیارت علقمه توش بود دومین نشونه دعای یکی از زائرین گفتم برام دعا می کنید رو کردبه آقاگفت آقا یه عیدی خوب یه کادوی تولد خوب خوب بهش بده توکه تا الان دست خالی برم نگردونی خوش اخلاقه بهش یه نگاه ویژه کن اما سومین نشونه از حرم تا خونه پیاده اومدم ، نمی دونم دنبال گمشده بودم یه گمشده 

قبر به یک قبر شهید چشمم خورد که تاریخ شهادتش با تولد من یکی بود یاشهیدی که تاریخ ماه تولدش بامن یکی بود فکر کنم آره باز نشونه بود ، هرسال باکلی استوری با کلی متن باکلی تولدم مبارک یادآوری این روز را برای آدمای دور برم می کردم اما امسال تصمیم گرفتم که به خودم بگم مرسی که اومدی مرسی که هستی امسال اولین هادخترخاله هام بودن امسال اولین نفر آقا امسال اولین نفر آقا امام حسین  حضرت عباس سید الکریم بودامسال شهید زمانی نیا بود وشهید تازه تفحص شده مثل منی که تازه پیدا شدم شهید مرتضی کرمی و امسال بهاره و فاطمه پیش دستی کردن و باد صباکه روز شما این روز برام بود و توییتر با بادکنک های آی وسبز و میان همه و نمی دونم چه خواهد شد و امسال که مکالمه بین خواهر و مادرم رد و بدل می شد که بیا خونه خیلی خسته اس خوابه خوابه بذار بعدا بگیریم 
حالا که به عقب بر میگردم …حالا که به روزهای سپری شده می اندیشم ، احساس می کنم که همه چیز خوب بوده … حسرت چیزی را نمی خورم … از چیزی ناراحت نیستم … دوست ندارم به عقب برگردم که اشتباهی را جبران کنم … این دفتر را هم میبندم و به صندوقچه خاطره ها می سپارم .
دفتر جدیدی پیش رویم آرام آرام باز می شود …
می خواهم دفتر جدید را پر کنم از شکوفه های عشق و ترانه های مهر …
چه کسی می داند چند دفتر دیگر در انتظار من است اما می دونم خیلی بزرگ شدم  خیلی قوی شدم همون دختری که برای رسیدن به حال الانش تلاش کرد خوده الانم خیلی دوست دارم با تمام دغدغه هام با تمام اهدافم با تمام خدایی که همراهم بود همراه تمام مرحمم دوست دارم تمام تجربیاتم قاب کنم برای خودم برای خودی که پای به پای من توی تمام لحظات بود و لذت ببرم و به خودم تبریک بگم بگم ممنونم که هستی امسال عاشقم عاشق خودم عاشق دختری که کم نیورد با بد بودن آدما بد نشد تازه خوب تر هم شد دختری که پشتش حرف زدن نه انتقام گرفت نه اخم به ابروش اورد نه گله کرد و نه شکایت وایساد خیلی محکم تر فقط نبودنم هدیه دادم  به خودم تبریک می گم به خودم که میگم دمت گرم که هستی و به خدای خودم  ؟!
تولدم_مبارک
  • مهدیه(سحر) حیدری
نسیم سحر🥰

بسم رب الحسین
من ان عاشق دیوانه حسین را دوست میدارم
من ان عبد گناه کارم حسین را دوست میدارم
من ان چهره دل خونم حسین را دوست میدارم
وقتی که سخنان رهبرم رو می شنودم که می گوید این عمار تنم به لرز می افتد می فهمم که رهبرم هنوز که هنوزه عمار ندارد
ای کاش زمانی فرار رسد که فریاد انا بقیه الله رو بشنویم .

آخرین نظرات
پیوندها