نسیم سحر🥰

یاحضرت زهرا سلام الله علیها

نسیم سحر🥰

یاحضرت زهرا سلام الله علیها

سلام خوش آمدید
چند سال پیش، مدیرم برای تولد یکی از همکارها عروسک خرید.
نه برای همه، فقط برای او.
همه دیدند، همه فهمیدند... و من فقط نگاه کردم.
او ذوق می‌کرد، می‌خندید، و من در دلم پرسیدم:
چرا فقط برای او؟
وقتی با تعجب گفتم چرا برای بقیه نه؟
مدیرم آرام گفت:
«تو هم مثل اون باش، تا برای تو هم بگیرم.»
آن روز فقط گفتم: «وا چرا؟»
اما امروز...
با لبخندی آرام و قلبی مطمئن می‌گویم:
نه، من مثل او نیستم.
و قرار هم نیست باشم.
شان و جایگاه من از جنس دیگری‌ست —
نه با هدیه‌ها سنجیده می‌شود و نه با نگاه‌ها.
من قول داده‌ام به خودم و خدای خودم
طوری بروم که نه اسمی بماند، نه نشانی،
اما ردِ وقارم، همیشه در هوا باشد.
همین که بی‌هیاهو رفتم، یعنی من بردم.
فکر می‌کردید بازی را بردید...
اما انگار نه؟
همین که رفتم، بازی را من بردم. 🌿
من نرفتم،
فقط از جایی که لیاقتم نبود، برخاستم.
اما چند سال گذشت...
و من
 فهمیدم هنوز آدم‌هایی هستند که همین‌طور ساده و صادق،
دوستم دارند،
نه برای شباهتم به دیگری،
نه برای کاری که می‌کنم،
بلکه برای خودِ واقعی‌ام.
و حالا، ممنونم از مدیرم...
چون با آن رفتار، چشمم را به دنیای زیباتری باز کرد —
دنیایی که در آن، فهمیدم من کی هستم. 🌸
اون روزها «عروسک» یک کادو بود،
اما امروز...
به من می‌گویند «عروسک»،
و لبخند می‌زنم.
چون دیگر نه از روی ترحم، نه از روی نمایش،
بلکه از دلِ احترام و محبت واقعی.
عروسک من، خودِ آرام، اصیل و باوقارِ من است. 🌿
  • مهدیه(سحر) حیدری
من، دختری هستم که روزی از طوفان ترسید... اما یاد گرفتم حتی در دل باد هم بایستم.
اشک ریختم، سکوت کردم، و بارها از نو شروع شدم.
هر بار که شکستم، خدا تکه‌های دلم را با نور آرامش دوخت.
دیگر خودم را سرزنش نمی‌کنم. حالا می‌دانم ارزش من در نگاه هیچ‌کس جز خودم معنا نمی‌شود.
من از میان حرف‌ها، قضاوت‌ها و بی‌مهری‌ها گذشتم تا بفهمم قدرت واقعی در آرامش است، نه در جنگیدن.
من همان دختری‌ام که یاد گرفت حتی وقتی صدایی از بیرون نیست، صدای درونش را بشنود.
حالا باوقار می‌ایستم، با لبخند ادامه می‌دهم، و ایمان دارم که هر آنچه از دست رفته، راهی به سوی بهتر شدنم بوده است.
من سحر هستم...
دختری که از دل تاریکی، نوری برای خودش ساخت. 🌙
  • مهدیه(سحر) حیدری
خدایا…
همون نگاه ویژه‌ت کافی بود تا دنیای درونم روشن شه،
تا بفهمم هر اشک و هر سختی، پلی بود به سمت رشد.
حتی از دل کسانی که با حضورشان دنیام را خراب کردند،
تو بهترین‌ها را در مسیرم قرار دادی.
به خاطر نگاهت بود که راهم پر شد از نور و خوبی،
و حتی وقتی کسی اشکامو درمی‌آورد، تو آرامش دادی و مسیرم رو روشن کردی.
ممنونم که همیشه ناظری و هدایتت، زندگی‌م رو به بهترین‌ها وصل کرد.
  • مهدیه(سحر) حیدری
من دختری‌ام که روزی از میان حاشیه‌ها، قضاوت‌ها و نگاه‌های سنگین بیرون آمدم.
یاد گرفتم ارزشم را از دهان کسی نشنوم، از رفتار کسی نگیرم.
ارزش من در لبخندم است، در وقارم، در سکوتی که پر از فهم و درک است.
من دختری‌ام که دیگر وقت حاشیه و توضیح دادن ندارد؛
وقتِ ساختن دارد، وقتِ آرامش، وقتِ زندگی در شأن خودش.
یه روزی توی همین شهر، پسرایی بودن که زیر پام اشکامو ریختن،
با سردی‌هاشون، با بی‌توجهی‌هاشون، با غرورشون.
اما من موندم، ساختم، قوی‌تر شدم.
بلدم از دلِ شکست، شکوفه دربیارم 🌷
و حالا رسید به روزی که همونا با حسرت به من نگاه می‌کنن،
به دختری که از خاکسترِ دردش، ملکه‌ی وقار شد.
به دختری که دیگه دنبال تأیید نیست، چون خودش رو باور داره.
من اون دخترم که از اشک‌هاش قدرت ساخت،
از رنج‌هاش عزت، از سکوتش معنا.
دختری که با ایمان راه می‌ره،
با لبخند زندگی می‌کنه،
و با آرامش می‌درخشه. ✨
روز دختر مبارک به من و تمام دخترایی که خودشونو از نو ساختن. 💖
  • مهدیه(سحر) حیدری
روزی که شنیدم گفتند اگر بروم،
دل کسی آرام می‌شود، رنجش تمام می‌شود.
ای خدای مهربان، تو مرا بردی همان‌جا
که حال دل همه بندگانت آرام می‌شود.
ای پناه شب‌های بی‌کسی، ای تکیه‌گاه،
تو بودی که زندگی را نشانم دادی،
با خواب و با رؤیاها…
در خواب‌هایم مرا بیدار کردی،
به من فهماندی که بودن، یعنی آرام کردن دل‌ها.
ای خدایم، ای دوست دیرین،
تو در مسیرم صدایم زدی، راه را نشانم دادی.
گفتی: برو سراغ درِ خانه‌ی امام حسین و حضرت عباس،
دستانم گرفتی، نگذاشتی تنها بمانم.
مرا به جایی بردی که دل شکسته‌ها شفا می‌گیرد،
و اشک‌ها طلا می‌شود.
ای که راز همه بی‌قراری‌ها را می‌دانی،
ای که در خواب و بیداری با منی،
مرا نگه دار تا هر جا که می‌روم،
ردّ مهرت بماند و دل‌هایت را آرام کنم.
  • مهدیه(سحر) حیدری
مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
قصه ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه
دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است
تشنگانِ مِهر محتاج ترحم نیستند
کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است
باشد ای عقل معاش اندیش، با معنای عشق
آشنایم کن ولی نا آشنایی بهتر است
فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیست
دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر است
هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست
اینکه در آیینه گیسو می گشایی بهتر است
کاش دست دوستی هرگز نمی دادی به من
« آرزوی وصل » از « بیم جدایی » بهتر است
#فاضل_نظری 
  • مهدیه(سحر) حیدری

دختری خسته‌ست، اما چون نسیم

می‌وزد در راه حق، بی‌ناله، بی‌کین
هر قدم در دل شبِ بی‌انتها
ذکر یا حق، شمع جانش، راهنما

خستگیش از سَرِ دنیا نبود
بوی سحر داشت و عطرِ وعده‌ی بود
در رکوع خستگی خم می‌شود
لیک دل، در سجده گم می‌شود

درد دارد، لیک می‌خندد به راز
چون که می‌داند خدا نزدیکِ باز
در دلش آتش، ولی چهره‌اش نور
هر سکوتش آیه‌ای بی‌شور و زور

می‌نهد سر بر زمین با افتخار
با زبان دل، فقط یک جمله کار:
«یا الهی، خستگی شیرین من
نزد تو گردد عبادت، بی‌منن»

دختری‌ست او، ولی خورشیدوار
در دل شب، مظهرِ صبر و وقار
راه او گر سخت و پر سنگ است، هست
عاشق آن سختی‌ست، چون یار آنجاست و بس

  • مهدیه(سحر) حیدری

چند وقت پیش خواهرم دفاتر سرکار قبلیمون داشت ورق میزد ، و ازحقایق میگفت ....

اینکه مدیر قبلیمون وقتی من میخواستم بروم ناراحت میشه گریه میکنه 

میگه یه کاری کنید که بمونه .... منظورش من بودم .....

بعد از۳ سال نمی دونم خوشحال باشم یا ناراحت 

بخندم یا گریه کنم ....

کینه تو دلم باشه یا نباشه .....

نمی دونم چون همه همه تلاش کردن که نباشم ....

البته اصلا پشیمون نیستم 

اصلا تمام آرزوهایی که دوست داشتم در آکادمی برگزار کنم الان دارم انجام می دم 

اصلا پشیمون نیستم از نبودن و رفتنم

اما ...

نمی دونم 

چه بگویم

شما کمکم کنید ؟

  • مهدیه(سحر) حیدری

ممنونم خداجونم خریداریم کردی 

خدای مهربونم تو مهربونی

گریه های و دلشکسته های الانم بابت نیش ها گلایه ها زخم و زبون ها نیست 

چشم های گریانم بابت خریداریم بودی 

خاله ام به مامانم گفت که کل فامیل چشممون به سحره 

مامانم گفت آره سحر صبوری کرد 

کلی تهمت شنید 

کلی حرف شنید اما بچه ام هیچی نگفت

سحر بابت صبوریش یه نگاه ویژه گرفت

گریه های الانم

هق هق الانم بابت درخواست حاجت از خدا نیست 

میدونم اگر ازش بخوام بهترین میده 

بابت اینکه خوشگل میچینه 

بابت اینکه خیلی ماهه 

برای همین دوستش دارم

برای همین امشب حسابی باهاش حال کردم

و عشق منه 

دوست دارم خدای مهربونم 💚

  • مهدیه(سحر) حیدری

سلام بهاری در آخرین روز ازسال ۱۴۰۳ و اولین روزسال ۱۴۰۴

سال گذشته برام سال پر چالشی بود 

سالی که متوجه شدم خیلی چیزها کم اهمیته غیر از بندگی خدا که زیباترین هدف زندگی همین هست 

چندسال گذشته تجربه اینو بدست آوردم اگر کسی در حقم بدی کرد بدی که نه هم شخصیت نبودیم ، رفتارش دوست نداشتم چون متوجه شدم آدما اصلا بد نیستن حتی اون آدمی که بدترین گناهان هم میکنه باز بنده خداست ازکجا معلوم خود من بدتر از اون نباشم پس اگر کسی هم فرکانس با من نبود ،به هیچ کس نگم خدا رو شور رفیقی مثل سیدالکریم دارم یه راست میرم پیشش حله حله

سبک میشمااا 

سال گذشته روی افکارم روی ذهنم خیلی کار کردم و سعی کردم از لحاظ همه چیز تغییر کنم و هرروزم بهتر از دیروز باشه 

شخصیتمو قدرتمند کنم 

حتی متوجه شدم ما معنی واژگان بلد نیستیم

مثلا معنی قوی بودن که خیلییی کلیشه ای شده خیلی زیادااا

اصلا به معنی این نیست که تو بتونی توانت بذارنه

قوی بودن یعنی در تمامی لحظات بتونی بهترین تصمیم بگیری 

تو بتونی مدیریت داشته باشی

و اکثراوقات سکوت بالاترین حرف هست

حتی حسادت و خیلی واژگان دیگر .....

سال گذشته همانطور که رهبری فرمودند خیلی از عزیزان سیاستمدار ازدست دادیم مخصوصا شهید رئیسی و شهید نصرالله و هنوز که هنوزه شهید نصرالله باور نمی کنم سال سختی بود 

همکارام اکثر اوقات لباس مشکی تنشون بود تا باهم بودیم چشمانمون پر ازاشک می شد 

سخت بود خیلی سخت .....

سال گذشته تصمیم برای قدرتمند تر شدن بود 

نمی دونم چه رازی نهفته اس در قدرت مند شدن 

در دوست داشتن خود 

در عاشقی بودن 

و عاشق شدن 

و این واژه ها ک

چقدر زیبان 

خسته ام ...

اما با تمام خستگی دارم لذت میبرم

با مداحی محمود کریمی 

خسته رسیدم الهی العفو .

دیگه بریدم ....

  • مهدیه(سحر) حیدری
نسیم سحر🥰

بسم رب الحسین
من ان عاشق دیوانه حسین را دوست میدارم
من ان عبد گناه کارم حسین را دوست میدارم
من ان چهره دل خونم حسین را دوست میدارم
وقتی که سخنان رهبرم رو می شنودم که می گوید این عمار تنم به لرز می افتد می فهمم که رهبرم هنوز که هنوزه عمار ندارد
ای کاش زمانی فرار رسد که فریاد انا بقیه الله رو بشنویم .

آخرین نظرات
پیوندها