نسیم سحر🥰

یاحضرت زهرا سلام الله علیها

نسیم سحر🥰

یاحضرت زهرا سلام الله علیها

سلام خوش آمدید

رها کردن 

رها واژه ای هرچند کوچیک اما پر از معنی و مفهومه

رها به نگاهه من از ره یافتن میاد

از رهی که باید آزاد باشی

از رهی که  ولش کنی بری

از رهی که نجات یافتی

قشنگه 

رها 

دارم به این صفت واژه اسم

فکر میکنم

رها کنم 

و رها باشم

نمیدونم.....

به شایدها و اماها و اگرهاش فکر میکنم

به اینکه چی شد و به نقطه رهایی رسیدم

شاید یه نقطه اتصال

دیشب یکی از بچه های افتخاری ساعت یک پیام داد

گفت روبه روی حرم حضرت عباس بیادتم

شاید اونجا به نقطه رهایی رسیدم

یا زمانی که بین رفتن به حرم و نرفتن مانده بودم که برم یا نرم

واونجا به نقطه رهایی رسیدم

اشک توی چشمامه 

حالی به حالیه ام

یه حالی که پشمان از گذشته که چرا زودتر نرسیدم

و خوشحالی از حال اکنونم که به قشنگ ترین نقطه رسیدم

رهااااااا

  • مهدیه(سحر) حیدری

امروز آخرای وقت سرم شلوغ بود.

دختری اومد پیشم 

ماسک زده 

شنلر پوشیده بوده

روسری هم نداشت 

با دامن بلند

گفت میشه درستم کنی برم حرم

گفتم چادر میخواید

گفت آخه بلد نیستم

نمیدونم چکار میکنند

گفتم باشه الان میرم

رفتم پیش همکارای چادر

چادر گرفتم بهش دادم

همکارای پلیس مرد هم کنارم

بعد یکی از همکارام گفت جوراب میخواد

گفتم دارم

بهش گفتم اینجا بشین تا برگردم

خدا رو شکر جوراب داشتم

بهش دادم پوشید

روسری هم داشتیم دادیم

موند گیره 

گشتیم پیدا کردیم دادیم

بعد گفتم میخوای عین من ببندی گفت آره میشه 

گفتم آره الان میبندیم

دستشو نشون داد گفت ببین پر ازخالکوبیه

ولی نمی دونم چرا اینجام

من با نامزدم بهم زدم 

اومدم بهش بگم یه کاری کن برگردم

اومدم قسمش بدم

گفتم با این دل شکسته ات برای ما هم دعا کن

گفت میشه دستو ببوسم

گفتم نه 

گفت چادرت گفتم نه 

گفتم فقط دعام کن 

الان که مینویسم اشکم دراومده 

نمی دونم......

چی شد که پایان شیفت توی راهم قرار گرفت

و امان ازهمکارایی که وقتی گیره جوراب به زائرای بدحجاب می دادم

شاکی بودن ....

خدایا یک ثانیه به حال خودمون وامگذار

امروز عجیب بود خیلی هم عجیب بود...... 

  • مهدیه(سحر) حیدری

شب اربعین متوجه شدم گلوم گرفته 

و ازخدافقط توفیق اینو خواستم که اربعین دوام بیارم

اونم اوردم

دیشب موقع استراحت شیفت تب ولرز شدید گرفتم و اصلا نتونستم استراحت کنم.

عوارض سرماخوردگی بود اومدم خونه

باخوردن یه قرص کلداس تا ساعت ۱ خوابیدم اما دیدم برای ادامه زندگی سرم لازمم

آماده شدم رفتم دکتر

یه سرمی به رگ زدم و زمان سرم به هیچی هیچ فکر نکردم الا خودم

تصمیم گرفتم برم یه معجون به بدن بزنم از سال ۹۲ بود که خودم تنهایی به رستوران و کافه می رم یعنی دختری نیستم که حتما یکی باهام باشه که باهاش برم 

خودم تنهایی خرید میرم

خودم تنهایی کافه و رستوران میرم 

خودم تنهایی ان شاالله و به یاری خدا طلا و یاحتی اگر بتونم خونه و ماشین هم میخرم نیازی نمیبینم کسی حتما باهام باشه 

جاتون خالی خوشمزه بود و واقعا منو گرفت

و توی راه آب پرتقال و آب هویچ و لیمو ترش و پسته و بادام و شکلات و برگه آلو و غیره خریدم و با اسنپ اومدم خونه

به نظرم هیچی بالاتر از سلامتی و سبک زندگی سالم و سالم زندگی کردن و درکنارش دستت جلوی کسی دراز نکردن نیست

و بعدشم اومدم خونه داروهامو خوردم و ناهارم خوردم حسابی استراحت کردم 

گاهی اوقات به یک چشم برهم زدن متوجه میشی که چقدر زندگی ارزش بعضی چیزها راداشته و بعضی رو نداشته و چقدر عمرت پای چیزهای بااهمیت دادی و اون جایی که باید می دادی ندادی 

این اصول زندگی معادله معلوم و مجهول آخ آخ چقدر توی ریاضی عاشق پیدا کردن معادله معلوم و مجهول بودم و بیزار از انتگرال 

  • مهدیه(سحر) حیدری

امروز یک سال و یک ماهه که شغلم و هویتم شده خادمی و نوکر اهل بیت 

خدارو صد هزار مرتبه شکر از ته قلبم دوستش دارم با تمامی سختی هاش

من عاشق این بودم که هویت علمدار و یا هویت امنیت داشته باشم اصلا عاشق کارای امنیتی هستم 

بخشی که درسعادت اون دارم که باشم بخشه امنیت حرمه 

از دو ماهه پیش هممون مخصوصا همکارای بخش بنده دلنگران امروز بودیم و برای روز اربعین تلاش کردیم و من هم عجیب دلشوره داشتم 

از همه چی جلسات متعدد با مسئولین مرتبط و...

از برنامه ریزی شروع برنامه از هماهنگی با مسئولان مرتبط 

از بخش بندی حیاطها 

از تنظیم ورودی ها

و شاید اتفاقات ریز و درشت هم افتاد

دیشب تا صبح اصلا نخوابیدم و 

تا الان که در مرز بیهوشی هستم

ازشدت نگرانی گلو درد گرفته بودم و استرسم افتاده بود توی گلوم 

 و چون هممون دونه به دونه زائران برامون ارزشمند هستن و خدای ناکرده اگر مویی ازشون کنده بشه خودمونو نمی بخشیم برای همین خیلی نگران بودیم برای شایدها و بایدها....

امروز صبح بعد از نماز صبح از خدافقط توفیق کمک خواستم..

صبح که سرویسم اومد دنبالم با همکارام بودیم تمامی راههای منتهی بسته بود.

واز کوچه و پس کوچه به مقصد رسیدیم.

وباعجله سرپستم حاضرشدم 

خسته و نگران بودم

تمامی همکاران شیفت های مقابل هم سرساعت حاضر بودن 

بعضی هام .....

زنگ زدن از دفتر که وسایل پذیرایی همکاران درست کنم

باید کل حیاطا رو دور میزدم

بالاخره انجام شد

دوباره باید می رفتم دنبال ناهار بچه ها می آوردم

و کمی با همکاران سربه سر هم گذاشتیم که با شیطنتم همراه بود واقعا خوش گذشت

یه کار تیمی

و چقدر برای من کار تیمی لذت بخشه اون هم اینکه هرکسی یه مسئولیتی داره

و همممون از اینکه تونستیم با تمام قوا از پس این مراسم بزرگ میلیونی بربیام خدا رو شکر کردیم

الحمدالله که نوکرتم

خسته ام خیلی خسته ام از اینکه به سلامتی تمام شد خیلی حالم خوبه

  • مهدیه(سحر) حیدری

دلـم یه کربـلا می‌خواهد…
بغض‌هایم را گذاشته‌ام بین الحرمین بشکنم…
درد و دل‌هایم را گذاشته‌ام برای امام حسین بگویم…
نگاهم را کنار گذاشته‌ام برای دیدن شش گوشه…
کم‌تر صحبت می‌کنم
می‌ترسم انجا برای حسین حسین گفتن
کم بیاورم…
من که ندیده‌ام…
من که نرفته‌ام…
می گویند بین الحرمین عجب
صفایی دارد…
می گویند هوایش عطر
بهشتی دارد…
می گویند… خسته‌ام از می گویند ها…
دلم یک نقل قول از خودم در وصف کربلا می‌خواهد…

  • مهدیه(سحر) حیدری

کربلا نرفتن سخت است…

کربلا رفتن سخت تر!

تا نرفته ای شوق رفتن داری… تا رفتی شوق مردن!

کربلا رفته ها می دانند، بعد از کربلا روضه ی حسین حکم زهر دارد برای دل اوراق شده ی زائر!

آخر اینجا، دیگر عباس نیست تا آرام شوی در حریم امنش…

کربلا دلتنگتم!

  • مهدیه(سحر) حیدری

دیروز یه بنده خدایی توی پیچم پیام داد که نوشتن رو شروع کنم نمیدونم

جالبیش اینجاس الان با اون زمان که مینوشتم زمین تا آسمون اتفاقات ریز ودرشت افتاد

و همش تجربه شده

  • مهدیه(سحر) حیدری

خودمو آروم میکنم

با مداحی های حسین ستوده و روح الله عجمیان

اما خب نا آروممم و بی قرار....

انگار خیلی ها هستن بیادمم

چند شب پیش خواب دیدم مشایه دارم حرکت میکنم

دیشب خواب دیدم حرممم

نمی دونم

خیلی بی قرارم 

به منصوره زنگ زدم تا آروم بشم

گفت سحر ببین هوا گرمه میدونم خیلی سخته ها اما خب آروم باش

اصلا این شدت از دلتنگی هیچ موقع نداشتم

وبغض لعنتی که باید بترکه و نمیتونه 

نمیدونم .....

  • مهدیه(سحر) حیدری

سکوتم را به معنای فراموشی ندان ای یار
که در پشت سکوتم مثل قبلا عاشقم بسیار

اگر چیزی نگفتم، دور ماندم، مصلحت این بود
برای حال خوب تو کشیدم بینمان دیوار

کنار من تلاطم بود و غم بود و شکستن بود
تو اما مثل گلبرگ و به دور از طاقت آزار

میان بدتر و بد بوده تنها انتخاب من
کنار من تلاطم یا بدون من رهی هموار

گذشتم از تو تا سختی نبینی شادمان باشی
برای دیدن خوشبختی تو می کنم هر کار

تو خوشحالی و من از دیدن خوشحالی ات شادم
فدای تار موهایت اگر از حسرتم سرشار

صدایم کن که دنیا را به هم می ریزم از عشقت
نبودم را به پای بی خیالی از خودت نگذار

نماندن معنی اش در باور من بی وفایی نیست
نماندن از سر عشقت که باشد می شود ایثار

هنوزم قلب من در هر تپش درگیر یاد توست
تو باشی یا نباشی عاشقت هستم چه بی مقدار

نمی دانی که دوری از تو با قلبم چه ها کرده
شبیه آنچه کرده با بخارا حمله ی تاتار

  • مهدیه(سحر) حیدری

چشمت به ‌چشم ما و دلت پیش دیگری‌ست
جای گلایه نیست که این رسم دلبری‌ست

هر کس گذشت از نظرت در دلت نشست
تنها گناه آینه‌ها زود باوری‌ست

مهرت به ‌خلق بیش‌‌تر از جور بر من است
سهم برابر همگان نابرابری‌ست

دشنام یا دعای تو در حق من یکی‌ست
ای آفتاب هر چه کنی ذره‌ پروری‌ست

ساحل جواب سرزنش موج را نداد
گاهی فقط سکوت سزای سبک‌ سری‌ست

  • مهدیه(سحر) حیدری
نسیم سحر🥰

بسم رب الحسین
من ان عاشق دیوانه حسین را دوست میدارم
من ان عبد گناه کارم حسین را دوست میدارم
من ان چهره دل خونم حسین را دوست میدارم
وقتی که سخنان رهبرم رو می شنودم که می گوید این عمار تنم به لرز می افتد می فهمم که رهبرم هنوز که هنوزه عمار ندارد
ای کاش زمانی فرار رسد که فریاد انا بقیه الله رو بشنویم .

آخرین نظرات
پیوندها