نسیم سحر🥰

یاحضرت زهرا سلام الله علیها

نسیم سحر🥰

یاحضرت زهرا سلام الله علیها

سلام خوش آمدید

۳۲ مطلب با موضوع «حرفای خودمانی» ثبت شده است

سلام بر حسین

از دیروز بعد از زدن پرچمای سیاه خونه مادر بزرگم همش توی این فکر بودم که چی بنویسم از کجا بنویسم 

گاهی اوقات نوشتن برای کسی که با تمام وجودت تو زندگیت حسش میکنی خیلی سخته خیلی 

اگر بگم هر چیزی که خواستم بهم دادی دروغ نگفتم 

سال گذشته گفتم قول میدم هرجایی دنیا برسم تو درکنارم بودی 

نمیدونم از پارسال تابه الان به قولم عمل کردم یا نه؟

 اما امسال میخوام قول بدمی درکنار همه قولام قول میدم با اخلاق حسینی وارد میدون بشم میدونی که هرلحظه اش اولین جنگ با خود خودم ....

هر سال نسبت به گذشته به یقین میرسم که اشتباه نرفتم وقطعا نزدیکترین راه تو هستی 

اما الان تو مسیر هیئت چیذرم دوست دارم امسال یه جور متفاوت تر با سال گذشته برات عزاداری کنم و و با تمام وجودم بگم حسین دوست دارم 

  • مهدیه(سحر) حیدری
ایابرای جهاداماده ای؟

یه روزی یه زمانی یه نفری گفت اگر اقاامام زمان بیاد چه کار می کنی ؟

منم گفتم: خوشحالی 

گفت: نه اگر صدای انا بقیه الله رو از مکه بشنوی چکار میکنی؟

گفتم:خب میرم 

گفت :اگرپدرت نذاشت چی؟

گفتم :خب احترام به پدر واجبه اما اون اقا امام زمانه

گفت:خب اخرش

گفتم :نه نمیرم خب پدرمه 

گفت:اقاامام زمان پس چی؟

گفتم:خب میرم 

گفت :نه نمیشه دیگه تکلیف خودتو مشخص کن

اون موقع اینقدر عاشق نبودم فقط در حد حرف همین بس 

تا اینکه فهمیدم برای جهاد اجازه لازم نیست 

یادمه یکی از دوستانم بهم گفت ساکمو بستم تا اقا بیاد 

این روزا درگیر کارای جهادی بودم متاسفانه ومتاسفانه باز کم کاری از سمت مسئولین که چی بگم

ساکمون امادس برای رفتن

اما زمانش معلوم نیست

شاید اون روز قدر این جمله رو نمیدونستم اما الان واقعا میفهمم که اماده بودن منتظر بودن و هر لحظه چشم گوشمون منتظر فرماندت باشه یعنی چی ؟

لطفا برای حال دلمون یه حمد بخونید 

اللهم عجل الولیک الفرج بحق زینب 

  • مهدیه(سحر) حیدری
شعرهای انتظار
خدا کند که رضایم فقط رضای تو باشد  هوای نفس نباشد همه هوای تو باشد 
 خداکند که گزارت فِتد به منظر چشمم  که سجده گاه نمازم به جای پای تو باشد 
 خدا کند که اماما دلم برای تو باشد  کسی دراو ننشیند همیشه جای تو باشد 
 خداکند که نفروشم دِگر به غیر تو جان را  که جان و هر چه که دارم همه فدای تو باشد 
 منم مریض و توهستی طبیب درد درونم  عنایتی که شفایم فقط شفای تو باشد 
 فدای خاک ره تو وجود عالم و آدم  وجود عالم امکان به اِتکای تو باشد 
 خدا کند که بدانم نشانه ای زمکانت  که درب جنتِ رضوان دَر سرای تو باشد 
 خدا کند که شوم من فدای راه و فنایت  با سعادت آن جان که او فنای تو باشد 
 گذشت عمر و ندیدم زمان و وقت ظهورت  دعا نما که ظهور تو با دعای تو باشد 
 خدا کند که ولای تو دردلم بنشیند  که بندگی و عبادت فقط ولای تو باشد 
 ندارد غصه ای انوار به روزگار اماما  اگر که درهمه ی عمر فقط گدای تو باشد 
سید بهاالدین انوار

  • مهدیه(سحر) حیدری
از اون مداحی های خاطره انگیزه
یه روز من و رفیق جااان برحسب دل گرفتگی یهوویی تصمیم گرفتیم بریم گلزار
خیلی خلوت بود اما خیلی خوش گذشت 
تو قطعه سرداران تو اون خلوتی یه ماشین اقاهه این مداحی گذاشته بود
وحسابی حال وهوامون عوض شد چون واقعاااا حرف دل بود
وقتی حرف از ته دل باشه لاجرم به دل نشیند😍


امیدوارم حال و هوای دل  شما هم عوض بشه 
خیلییی التماس دعااا👋
  • مهدیه(سحر) حیدری

یادش بخیر ززمانی که رشته امار قبول شدم از رشتم متنفربودم دوست داشتم مهندس ای تی قبول بشم

بار دیگر کنکور دادم مهندسی ای تی قبول شدم خیلی خوشحال بودم

اما وقتی چند ترم گذشت فهمیدم اول باید افکار ساخته بشه تا بتونی بسازی 

وتا خودت نسازی نمی تونی چیزی را تغییر ویا بقول ما مهندسای ای تی مدیریت استراتژیک داشته باشی 

برای همین تصمیم گرفتم ارشدمو روان شناسی بدون در نظر گرفتن بازار شغلیش بخونم

یه مهندس واقعی مهندسی که خودشو بسازه وهمیشه درونش ساخته بشه 

 روز مهندس مبارک

  • مهدیه(سحر) حیدری

روز مرگم خاطراتم را کنارم خاک کن
جسم و روحم راهمان دم هدیه برافلاک

من که خود#دل کندم ازدنیای بی چون و چرا
خواهشا اشکی نریز و چشم خود را پاک کن

عاقبت جز این دوسوره نیست حرفی بین ما
راهی ام کن تربت و یک تن کفن درساک کن

میروم برروی دستانی که چوبم میزدند
لااقل اینجا برایم سینه ات را چاک کن

بعد من با دفتر شعرم بیا ای خوب من
بیتی از اشعار من بر روی قبرم لاک کن

خاک پایت گشته ام سردار رویاهای من
حمد و الرحمن برای دختری غمناک کن

سوختم درحسرت وصلت ولی حالا بیا
پیکرم را با دودستت در میان خاک کن

#نام شعر: دل کندم
#شاعر:عطیه نادریان

  • مهدیه(سحر) حیدری

آقا بیا دارد زمان آمدنت دیر میشود 

در انتهای جمعه های بی تودلم پیر میشود


دلگیری عصرهرجمعه جانم راگرفت 

آقابیا ازجمعه های بی تودلم سیر میشود


این عصر و این غریبی و این بی تابی دلم 

این قطره های اشکی که برگونه زنجیر میشود


گویا کسی دلش گرفته از غریبی زمان 

آقاببخش این جمعه هم نیامدنت تقدیر میشود


برای دلگیری دلم این شعر چاره شد 

بازهم نیامدنت در غزل تفسیر میشود  


اقابیا دارد زمان آمدنت دیر میشود

درعصر جمعه های بی تو قلم گیر میشود


نام شعر:جمعه های بی تو

شاعر:عطیه نادریان


  • مهدیه(سحر) حیدری

عاقبت بادل خون راهی مشهد شده ام

من که لب ریز از این گریه بی حدشده ام

بادلی شکسته و حال خراب آمده ام 

 خسته وغم زده باگریه ناب آمده ام 

آمدم گوشه صحنت که نگاهم بکنی 

یارضا گویم و تو نظربه حالم بکنی

آمدم پیش خودت بلکه شکایت بکنم 

ازغریبی خودم  سخت حکایت بکنم

آمدم ضامن من شی و دلم خوب شود 

بلکه از محنت و غم کم شه ومطلوب شود 

حال و احوال گدایت به خدا جالب نیست 

پای من جزحرمت نیمه شب راقب نیست 

آمدم تذکره کرب و بلا را بدهی 

اذن دیدارضریح باصفارابدهی

بادلی پراز غریبی و گناه آمده ام 

تونگاه کن به دلم گرچه سیاه آمده ام

#نام شعر:یا رضا

#شاعر:عطیه نادریان

  • مهدیه(سحر) حیدری

کناربسترجانماز و تسبیحم
دوباره خیسی چشم وبه توبه تسلیمم

دوباره حال غریب و هوا هوای سحر
نوای هق هق خسته میان اشک بصر

دوباره سجده به تربت دوباره اشک نیاز
من وهوای خدادر قنوت سبز نماز

درون سجده های پرگداز پرتکرار
نفس نفس زدنای عمیق پر اصرار


تورا دوباره طلب کردم از خدای سما
خداکند که بیایی به التماس و دعا

خدا کند که ببینم دوباره روی تورا
قسم به حرمت عشقت فقط دوباره بیا

#نام شعر:هوای سحر
#شاعر:عطیه نادریان

  • مهدیه(سحر) حیدری


بازهم حسِ تو در دفترِ دل سَرد شده
لقبم بعد تویک شاعرشبگرد شده

جوهر ِ یادتو سرریز شده از قلمم
بازآغوش غزل مرهم این دردشده

نگرانم نکندقصه به آخر نرسد
بازآوارِ سرم خاطرِ یک مرد شده

گریه درنیمه شب حال قشنگی ست ولی
بعدتو خنده ز کام لب من طرد شده

ارغوانی شدن زندگی ام دست توبود
آه درحسرت تو رنگ رخم زرد شده

رفتی و باز ندیدی که چه آمدبه سرم
به خدا ذکر قنوتم همه برگرد شده

نفسم در پسِ اشعار خزان بند آمد
غصه های دل من قصه ی یک مرد شده

#نام شعر:آغوش غزل
#شاعر:عطیه نادریان

  • مهدیه(سحر) حیدری
نسیم سحر🥰

بسم رب الحسین
من ان عاشق دیوانه حسین را دوست میدارم
من ان عبد گناه کارم حسین را دوست میدارم
من ان چهره دل خونم حسین را دوست میدارم
وقتی که سخنان رهبرم رو می شنودم که می گوید این عمار تنم به لرز می افتد می فهمم که رهبرم هنوز که هنوزه عمار ندارد
ای کاش زمانی فرار رسد که فریاد انا بقیه الله رو بشنویم .

آخرین نظرات
پیوندها