عاشقی دردسری بود نمیدانستیم/ حاصلش خون جگری بود نمیدانستیم/
پرگرفتیم، ولی باز به دام افتادیم/ شرط، بی بال و پری بود نمیدانستیم/
آسمان از تو خبر داشت، ولی ما از تو/ سهممان بی خبری بود نمیدانستیم/
آب و جاروی در خانه ما شاهد بود/ از تو بر ما گذری بود نمیدانستیم/
اینهمه چشم به راهی نگرانم کرده/ عاشقی دردسری بود نمیدانستیم/
تا ظهورت چقدر فاصله داریم آقا؟/ آه از جمعهی بی تو گله داریم آقا/
رفته بودی که بیایی چقدر طول کشید؟/ عرض کردیم نبودی و سحر طول کشید/
برای خودمان اینهمه گفتیم بیا؟/ نذر کردیم به پای تو بیفتیم بیا... #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
#ظهور_بسیار_نزدیک_است_ان_شاء_الله
#بیا_تا_جوانم_بده_رخ_نشانم
#که_این_زندگانی_وفایی_ندارد
#عالم_از_توست_غریـــبانه_چرا_میگردے
یادش بخیر ززمانی که رشته امار قبول شدم از رشتم متنفربودم دوست داشتم مهندس ای تی قبول بشم
بار دیگر کنکور دادم مهندسی ای تی قبول شدم خیلی خوشحال بودم
اما وقتی چند ترم گذشت فهمیدم اول باید افکار ساخته بشه تا بتونی بسازی
وتا خودت نسازی نمی تونی چیزی را تغییر ویا بقول ما مهندسای ای تی مدیریت استراتژیک داشته باشی
برای همین تصمیم گرفتم ارشدمو روان شناسی بدون در نظر گرفتن بازار شغلیش بخونم
یه مهندس واقعی مهندسی که خودشو بسازه وهمیشه درونش ساخته بشه
روز مهندس مبارک
اشعار زیبا امروز صبح یکی از دوستانم برای من فرستاد
که میگفتن زمان سرودن اشعار زیبا انگار بنده روبه رویشان بودم
البته وقتی خودمم خوندم همچین حسی رو بهم داد
سپاس گزارم عشق من
دختری روبه روی آینه ها،
ضجه زد از خودش گریزان شد
گفته بودی که چادرت زیباست
یادش آمد دوباره ویران شد
چند سالی اگرچه اورفته
بازهم درعشق کوشیده
چادرش راصبح هرروزی
گریه کرده ، بعد پوشیده
طبق عادت،عصرهرجمعه
برمزاری آب می پاشد
می رود قلب خسته خودرا
در جوار شهید بسپارد
دختری اوج شور و سرمستی
چاره اش اشک و صبر بی حد شد
دردرا روی دوش واژه گذاشت
بعد تو شاعری زبان زد شد
#عطیه نادریان
روز مرگم خاطراتم را کنارم خاک کن
جسم و روحم راهمان دم هدیه برافلاک
من که خود#دل کندم ازدنیای بی چون و چرا
خواهشا اشکی نریز و چشم خود را پاک کن
عاقبت جز این دوسوره نیست حرفی بین ما
راهی ام کن تربت و یک تن کفن درساک کن
میروم برروی دستانی که چوبم میزدند
لااقل اینجا برایم سینه ات را چاک کن
بعد من با دفتر شعرم بیا ای خوب من
بیتی از اشعار من بر روی قبرم لاک کن
خاک پایت گشته ام سردار رویاهای من
حمد و الرحمن برای دختری غمناک کن
سوختم درحسرت وصلت ولی حالا بیا
پیکرم را با دودستت در میان خاک کن
#نام شعر: دل کندم
#شاعر:عطیه نادریان
آقا بیا دارد زمان آمدنت دیر میشود
در انتهای جمعه های بی تودلم پیر میشود
دلگیری عصرهرجمعه جانم راگرفت
آقابیا ازجمعه های بی تودلم سیر میشود
این عصر و این غریبی و این بی تابی دلم
این قطره های اشکی که برگونه زنجیر میشود
گویا کسی دلش گرفته از غریبی زمان
آقاببخش این جمعه هم نیامدنت تقدیر میشود
برای دلگیری دلم این شعر چاره شد
بازهم نیامدنت در غزل تفسیر میشود
اقابیا دارد زمان آمدنت دیر میشود
درعصر جمعه های بی تو قلم گیر میشود
نام شعر:جمعه های بی تو
شاعر:عطیه نادریان
برای رفتن از دنیا فقط یک توشه میخواهم
از گوشه گوشه ی دنیافقط شش گوشه میخواهم
نگاهم کن کمی آقا که من لبریز از دردم
شبیه فصل پاییزم خزان را دیده و زردم
مرادریاب اربابم که من لبریز احساسم
تامل میکنم هرشب میان صحن عباسم
دلم تنگِ حرم گشته کمی آشفته احوالم
و من جا مانده ای هستم که از این دردمینالم
قبولم کن که من زائر به دشت کربلا باشم
پیاده اربعین آقا به صحن با صفا باشم
تصور میکنم امشب که من ازخود جدا هستم
کنارصحن عباس وحسین خون خداهستم
سلامی از ره دورو سلامی بادلی پرخون
تولیلای منی آقا منم یک شاعر مجنون
#نام شعر:شش گوشه
#شاعر:عطیه نادریان
عاقبت بادل خون راهی مشهد شده ام
من که لب ریز از این گریه بی حدشده ام
بادلی شکسته و حال خراب آمده ام
خسته وغم زده باگریه ناب آمده ام
آمدم گوشه صحنت که نگاهم بکنی
یارضا گویم و تو نظربه حالم بکنی
آمدم پیش خودت بلکه شکایت بکنم
ازغریبی خودم سخت حکایت بکنم
آمدم ضامن من شی و دلم خوب شود
بلکه از محنت و غم کم شه ومطلوب شود
حال و احوال گدایت به خدا جالب نیست
پای من جزحرمت نیمه شب راقب نیست
آمدم تذکره کرب و بلا را بدهی
اذن دیدارضریح باصفارابدهی
بادلی پراز غریبی و گناه آمده ام
تونگاه کن به دلم گرچه سیاه آمده ام
#نام شعر:یا رضا
#شاعر:عطیه نادریان