نسیم سحر🥰

یاحضرت زهرا سلام الله علیها

نسیم سحر🥰

یاحضرت زهرا سلام الله علیها

سلام خوش آمدید

امروز مدرسه مهرآیین پسرانه خانم اشرفی زنگ زد

سه سال پیش فکر کنم سال ۱۴۰۰ بود 

مدیر همین مدرسه زنگ زد به مدیرآکادمی زنگ زد اشکمو درآورده چه حرف هایی که مدیر آکادمی بهم زد

نمیدونم

هنگم هنگم 

ماشاالله لاحول ولاقوه الله بلله العلی العظیم

گاهی اوقات خجالت میکشم که خدامو دیرشناختم

گاهی اوقات خجالت میکشم از حرف هایی که بهش زدم

حالا مدیر همون مدرسه زنگ زده میگه خانم حیدری حاضرید درس کامپیوتر بدید 

منم گفتم من جایی دیگری مشغولم گفت خب باشه ایرادی نداره

هفته ای یک روز گفتم خیر 

توانمندیمو جای دیگری بردم

گفت ایرادی نداره چه درسی میدید

گفتم از این حرفه اومدم بیرون

خواستم بگم اهل بیت خریدارم شدن

نمی دونم

به گرد بودن زمین فکر میکنم

فقط به دعای پیرزنی که به بچه هاشو رسوندم فکر میکنم

که گفت الهی خوشبخت و عاقبت بخیر باشی

دوست دارم خدای مهربونم

  • مهدیه(سحر) حیدری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نسیم سحر🥰

بسم رب الحسین
من ان عاشق دیوانه حسین را دوست میدارم
من ان عبد گناه کارم حسین را دوست میدارم
من ان چهره دل خونم حسین را دوست میدارم
وقتی که سخنان رهبرم رو می شنودم که می گوید این عمار تنم به لرز می افتد می فهمم که رهبرم هنوز که هنوزه عمار ندارد
ای کاش زمانی فرار رسد که فریاد انا بقیه الله رو بشنویم .

آخرین نظرات
پیوندها