امروز یک سال و یک ماهه که شغلم و هویتم شده خادمی و نوکر اهل بیت
خدارو صد هزار مرتبه شکر از ته قلبم دوستش دارم با تمامی سختی هاش
من عاشق این بودم که هویت علمدار و یا هویت امنیت داشته باشم اصلا عاشق کارای امنیتی هستم
بخشی که درسعادت اون دارم که باشم بخشه امنیت حرمه
از دو ماهه پیش هممون مخصوصا همکارای بخش بنده دلنگران امروز بودیم و برای روز اربعین تلاش کردیم و من هم عجیب دلشوره داشتم
از همه چی جلسات متعدد با مسئولین مرتبط و...
از برنامه ریزی شروع برنامه از هماهنگی با مسئولان مرتبط
از بخش بندی حیاطها
از تنظیم ورودی ها
و شاید اتفاقات ریز و درشت هم افتاد
دیشب تا صبح اصلا نخوابیدم و
تا الان که در مرز بیهوشی هستم
ازشدت نگرانی گلو درد گرفته بودم و استرسم افتاده بود توی گلوم
و چون هممون دونه به دونه زائران برامون ارزشمند هستن و خدای ناکرده اگر مویی ازشون کنده بشه خودمونو نمی بخشیم برای همین خیلی نگران بودیم برای شایدها و بایدها....
امروز صبح بعد از نماز صبح از خدافقط توفیق کمک خواستم..
صبح که سرویسم اومد دنبالم با همکارام بودیم تمامی راههای منتهی بسته بود.
واز کوچه و پس کوچه به مقصد رسیدیم.
وباعجله سرپستم حاضرشدم
خسته و نگران بودم
تمامی همکاران شیفت های مقابل هم سرساعت حاضر بودن
بعضی هام .....
زنگ زدن از دفتر که وسایل پذیرایی همکاران درست کنم
باید کل حیاطا رو دور میزدم
بالاخره انجام شد
دوباره باید می رفتم دنبال ناهار بچه ها می آوردم
و کمی با همکاران سربه سر هم گذاشتیم که با شیطنتم همراه بود واقعا خوش گذشت
یه کار تیمی
و چقدر برای من کار تیمی لذت بخشه اون هم اینکه هرکسی یه مسئولیتی داره
و همممون از اینکه تونستیم با تمام قوا از پس این مراسم بزرگ میلیونی بربیام خدا رو شکر کردیم
الحمدالله که نوکرتم
خسته ام خیلی خسته ام از اینکه به سلامتی تمام شد خیلی حالم خوبه