نسیم سحر🥰

یاحضرت زهرا سلام الله علیها

نسیم سحر🥰

یاحضرت زهرا سلام الله علیها

سلام خوش آمدید

چند روز پیش دختر خانمی رو دیدم که خیلی ناراحت بود

هر روز می دیدمش

کتابخونه برای آزمون استخدامی آماده می شد

ومتاسفانه رد شده بود و خیلی ناراحت بود

بهش گفتم پارسال شهریور ماه عین توبودم 

گوله گوله اشک می ریختم 

رفتم حرم حضرت عباس نعره می زدم

برگشتم 

آدم هایی که درحقم بدی کرده بودن توی سواحل کیش باهم تولد گرفته بودن

اما من گوله گوله اشک می ریختم 

پدرم سرمو می ذاشت توی سینه اش می گفت گریه نکن من هستم بابا

بهش گفتم بهش پیشنهاد معلم مدارس دادن چیزی خودم گفتم نه 

اونم به دلیل اینکه معلم نداشتن والا نمی گفتن

گفتم بهم گفتن نیا آدما پورو می شن 

دلم خیلی شکست صدای شکستن دلمو نذاشتم بفهمن

گفتم پول نداشتم پایان ناممو دفاع کنم 

اما همونی که مونده بود بخاطر لوس بازی هاش

حسابی حسابی از مدیرم سواستفاده کرده بود

همیشه که ما پایین بودیم اون بالا صدای مهندس نکن 

دست نزن بهم 

کلی اتفاقات دیگه پایین بود

اما من یه دختر چادری بودم 

تفاوت من با اون آدم این بود که اون یه دختردم دستی بود که تا۱۱ شب پیش مدیر بود ونصف شبا تادم صبح پیام می دادن بهم

اما من یه دختر که حد ومرز برای خودش داشت

گفتم پدرم پشتم بود برادرم پشتم بود اما مغرور بودم که از اونا پول بگیرم

گفتم کلاساشون برداشتم 

هر روز یه قانون مسخره داشتن 

یه روز تعداد روزا رو کم تر کردن 

یک روز همه شاگردا رو انداختن توی کلاس

برام تعریف می کردن چه حرفایی پشتم بوده

یکی گفته بود آخرش کی رفت کی موند

درصورتی که من بخاطر مونده شدن نیومده بودم 

گذشت گذشت گذشت

رفتم نمایشگاه کتاب 

بهم محل نذاشتن بهم گفتن اگر توچادری نبودی

شبیه فلانی بودی جا داشتی

کار داشتی

این چادرت باعث شد عقب بیافتی

شب و روز درس خوندم تا آزمون استخدامی قبول بشم 

اما مدرک ارشدم نبود

دیگه بهش گفتم رسیدم ته تهش سرمو بردم به آسمون خدا گفتم

خدا می بینی 

امام حسین دیگه رسیم ته نگاهم کن نگاه کن 

بعدش همه چیز تغییر کرد 

واقعا تغییر کرد

اما الان سحر تغییر کرده 

خیلی هم کرده

طوری سرنوشت رقم زد که به سحری که هزار جور تهمت زدن

الان یه عالمه همکار پسر داره

که هر جا پستش می افته 

هزار جور اتفاق همراهش 

الان به جایی رسیده که همکارام در اتاقشون باز می زارن تا من رد میشم می گن سلام خانم حیدری خوب هستید خداقوت 

یا زنگ می زنن به بهانه های مختلف

بهش گفتم فقط کم نیار

وایسا

و ببخش

این ببخش و رشد فردی و شخصیتی عالیه

وسعی کن با خدا ارتباط بگیری فقط خدا

دیروز یکی همکارا م گفت بافلانی درد دل می کردم

منم گفتم

خیلی خوبه ها

اما با حضرت عباس و امام زمان درد دل کردن یه چیز دیگه اس

  • مهدیه(سحر) حیدری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نسیم سحر🥰

بسم رب الحسین
من ان عاشق دیوانه حسین را دوست میدارم
من ان عبد گناه کارم حسین را دوست میدارم
من ان چهره دل خونم حسین را دوست میدارم
وقتی که سخنان رهبرم رو می شنودم که می گوید این عمار تنم به لرز می افتد می فهمم که رهبرم هنوز که هنوزه عمار ندارد
ای کاش زمانی فرار رسد که فریاد انا بقیه الله رو بشنویم .

آخرین نظرات
پیوندها