یکسال دیگر گذشت … روزها یکی پس از دیگری ، مرا ترک کردند و راهی دیار خاطره شدند .
اتفاقات خوب ، بد … دوستی ها ، دشمنی ها … خنده ها ، گریه ها … همه و همه سری زدند به من در این سال !
اما به هر حال این سال هم گذشت … شاید زیباتر از همیشه امروز دلهره عجیبی برای سرشیفت رفتن داشتم برای خودم کیک خریدم حرم خلوت بود کیک تولدم باز کردم گفتم تولدم مبارک امسال من و توییم حتی زائرهم نیست کیک تولدم خوردم بهم خیلی چسبید بهش گفتم منتظر نشونه هات می دونم حواست بهم هست می دونم خریدار دلمی می دونم نگاهت توی زندگیم هست بهش گفتم امسال خاص خیلی خاص پس بهم نشون بده به همکارای شفتم گفتم گفتم منتظر نشونم یکی از نشون ها زیارت عاشورای زائرین بود که هدیه بهم دادخیلییی قشنگ بود خیلی قشنگ گفت برای شماس گفتم من گفت آره گفت هدیه من به شماس توی یک پک بود جلدش مخمل بود ورقه هاش روغنی زیارت علقمه توش بود دومین نشونه دعای یکی از زائرین گفتم برام دعا می کنید رو کردبه آقاگفت آقا یه عیدی خوب یه کادوی تولد خوب خوب بهش بده توکه تا الان دست خالی برم نگردونی خوش اخلاقه بهش یه نگاه ویژه کن اما سومین نشونه از حرم تا خونه پیاده اومدم ، نمی دونم دنبال گمشده بودم یه گمشده
دفتر جدیدی پیش رویم آرام آرام باز می شود …
می خواهم دفتر جدید را پر کنم از شکوفه های عشق و ترانه های مهر …
چه کسی می داند چند دفتر دیگر در انتظار من است اما می دونم خیلی بزرگ شدم خیلی قوی شدم همون دختری که برای رسیدن به حال الانش تلاش کرد خوده الانم خیلی دوست دارم با تمام دغدغه هام با تمام اهدافم با تمام خدایی که همراهم بود همراه تمام مرحمم دوست دارم تمام تجربیاتم قاب کنم برای خودم برای خودی که پای به پای من توی تمام لحظات بود و لذت ببرم و به خودم تبریک بگم بگم ممنونم که هستی امسال عاشقم عاشق خودم عاشق دختری که کم نیورد با بد بودن آدما بد نشد تازه خوب تر هم شد دختری که پشتش حرف زدن نه انتقام گرفت نه اخم به ابروش اورد نه گله کرد و نه شکایت وایساد خیلی محکم تر فقط نبودنم هدیه دادم به خودم تبریک می گم به خودم که میگم دمت گرم که هستی و به خدای خودم ؟!
تولدم_مبارک