نسیم سحر🥰

یاحضرت زهرا سلام الله علیها

نسیم سحر🥰

یاحضرت زهرا سلام الله علیها

سلام خوش آمدید
اخرین های ۹۸
دقیقا چند ساعت دیگه ۳۶۵ روز میگذره از این پیام ،به عبارتی‌ یکسال ...
و چقدر واهمه ها داشتیم از ۹۸ ، از اتفاقاش ،از تجربه های نیامدش که حدسشم نمیزدیم ،از شادیاش از غصه هاش ، مثل الآن که همون واهمه ها رو برای ۹۹ داریم وچقدر ما بزرگ شدیم امسال ..
دیدی ؟! درسته سخت گذشت ولی انگار به چشم به هم زدن رسیدیم آخر صفحه کتاب سال۹۸ و داریم چشم می چرخونیم روی آخرین خطاش ...
همیشه همین بوده ،همیشه میگذره و چیزایی که میمونه خاطره ها اند ... 
کی میدونه شاید من ،۳۶۵ روز دیگه اگه باشم دوباره بیام بنویسم دیدی ۹۹ هم چقدر زود تموم شد ؟! 
مهم اینه چطوری گذرونده باشیم این روزا رو ،چطوری ساخته باشیم برا خودمون و جنگیده باشیم ،مهم اینه که حواسمونو جمع کنیم که انگار وقت زیادی نداریم ، به خودمون بیایم و پاشیم و بجنگیم برا خواسته هامون ،برا اهدافمون ،برا آرزوهامون ... 
🌱
ومن‌دارم‌به‌اتفاقات‌این‌یکسالم‌فکر‌میکنم
کی فکرشو میکرد این موقع در حرم امام رضا بسته باشه 
یا امسال حاج قاسم کنارمون نباشه که عجیب نبودش خیلی احساس میشه 
کی فکرشو میکرد که ی موقعی برسه که هممون مجبور بشیم خونه بمونیم خرید نریم و کلا عیدمونو یه شکل دیگه ای شروع کنیم ..
اصلا فکر کردیم که چی میخواستیم چی شد ..
اما اگر بخوام از ۹۸ بگم 
باعث شد خیلی من رشد کنم و ازهمه مهم تر قوی تر وسط میدون حاضربشم ...
امیدوارم سال جدید پر از اتفاقات خوب باشه همراه باسلامتی و شادی نشاط برای همه
و پر از حال خوب باشه 
و به تمام ارزوهاتون برسید 
حتما سرسفره همدیگرو دعا کنیم 
این چند مدت بدجور دلم هوای مشهدو کرده اما چه گویم...
اللهم عجل لولیک الفرج

  • مهدیه(سحر) حیدری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نسیم سحر🥰

بسم رب الحسین
من ان عاشق دیوانه حسین را دوست میدارم
من ان عبد گناه کارم حسین را دوست میدارم
من ان چهره دل خونم حسین را دوست میدارم
وقتی که سخنان رهبرم رو می شنودم که می گوید این عمار تنم به لرز می افتد می فهمم که رهبرم هنوز که هنوزه عمار ندارد
ای کاش زمانی فرار رسد که فریاد انا بقیه الله رو بشنویم .

آخرین نظرات
پیوندها