یادمه یه جایی
شنیدم
که میگفتن
اگر یه روزی یه درخت
شاخه برگاش خشک شد
و برگاش ریخت
اگر ریشش سالم باشه
قوی توی خاک باشه
که حتی باد و بارون از پای درش نیارن
اون زمان هست که میشه گفت
مطمئن باش اون درخت دوباره رشد میکنه
تازه از قبلش هم بهتر
یادمه یه جایی
شنیدم
که میگفتن
اگر یه روزی یه درخت
شاخه برگاش خشک شد
و برگاش ریخت
اگر ریشش سالم باشه
قوی توی خاک باشه
که حتی باد و بارون از پای درش نیارن
اون زمان هست که میشه گفت
مطمئن باش اون درخت دوباره رشد میکنه
تازه از قبلش هم بهتر
شب های قدر امسال هم با سال های پیش خیلی متفاوت بود
سال های پیش مسجد محل بودم و واقعا هم حس خوبی داشت و هم حال هوای قشنگی بود.
مخصوصا سینه زنی اخر که جوونای محل گردا گرد هم سینه زنی و عزاداری چاووشی می خوانند و مداح هم دل به دل جوونا میداد
اما امسال
امسال تصمیم گرفتم
یه جورایی من باشم خدا
یه جورایی دو تایی
یه جورایی بفهمم کجای مسیرم
چه کارهایی کردم
چه کارهایی باید انجام بدم
اصلا با خودم چند چندم
و اینکه چقدر به اهدافم رسیدم
ایا واقعا جایی که من میخواستم رسیدم یا نه
یه دگر گونی یه چکاب خودم
و خیلی اتفاقاتی که توی این چند سال افتاد
به نظرم هر چند مدت ما ادما باید این خلوت رو انجام بدیم
یه حسی که فقط فقط خودت متوجه بشی که کجایی ؟چه خبره اطرافته
که ایا واقعا تو همون چیزی که افریده ای یا نه
توی علم روانشناسی
یک محبثی هست برای اینکه ارامش داشته باشی
هر روز صبح خدا رو شکر کنیم
بخاطر همه چیز
بخاطر پرنده ها بخاطر درختان
بخاطر کلی اتفاقاتی که هست
و همین امر باعث میشه قدر زندگیتون رو بدونید
و بدونید با یک خالق هستی خیلی بزرگ روبه رو هستید
و شب های قدر به نظرم زیباترین اتفاقی که خدا برای همه ما افریده که با افرینندمون تنها باشیم و باهاش خیلی راحت حرف بزنیم و بدونیم اینقدر بهمون نزدیکه که هر انچه دل تنگمون میخواد بهش بگیم .
و این سه شب واقعا خدا رو از نزدیک حس کردم
خیلی نزدیک از گذشت ادما و از اعتراف اشتباهام
و اینکه خیلی راحت و عاشقانه بگم ببخش و راضیم به هر انچه تو میخواهی
انگار میلاد امسال امام زمان یه شکل دیگه اس
یه شکلی که امید همه همه به امشبه
شبی که همه باهم اسمشو صدا میزنن
بقوله یکی که میگفت شب میلاد نیست که شب بغض
یه جورایی که بغض گلمونو گرفته داره خفه میکنه
فقط منتظر یه تلنگریم که این بغض باز بشه
نمیدونم انگار اسمون هم حالش این شکلیه
اولش بارید بعد حالش بهتر شد افتابی شد اما بعدش طوفانی شد
مثل حسه اینه که امشب روز پدرته میدونی پدرت نگاهت میکنه میخوای خودتو لوس کنی باهاش درد دل کنی
بهش بگی چی میخوای
انگار هممون خسته ایم
امشب میدونیم اون دره بازه که بهش بگی بسه دیگه بیا
انگار امید هممون به چشمای پدرمونه
انگار قراره اون بیاد دست مهربونیشو توی سر هممون بکشه بگه من اومدم
انگار چشمای خسته هممون دوخته به نگاهشه
باهاش حرف بزنیم بگیم اقا خسته ایم
بهش بگیم مولای من بسه جدایی
بهش بگیم یه کلام اقا خیلی دوست داریم
اللهم عجل لولیک الفرج
از علمدار حرف زدن و از علمدار نوشتن کاره سختیه
شناخت اولین بار من برمی گرده به تعزیه که از جوانمردی تعزیه حضرت عباس بود شاید جوانمردترین تعزیه ها، تعزیه های حضرت عباس باشه.
اما اولین باری که سال ۹۱ به کربلا رفتم بزرگمردیش از گنبد و گلدسته هاش مشخص بود.
حرم حضرت عباس با حرمای دیگه متفاوت بود
اکثرا جوان ها میومدن راز دل میکردن خیلی بهم چسبید
اما کربلا رفتن هربارم با دیدن گلدسته هاش خستگی از تنم در میاورد
یکی از قوی ترین انسان های زمان خودش از لحاظ همه چیز
فقط میدونم اوردن نامش باعث ارامشم میشه ..
توی این دوره زمانه واقعا مرد بودن وعلمدار بودن مثل حضرت عباس احتیاجه وایسی تا ته تهش ...
مردونه پای قولت بااربابت وایسی ...
اینقدر با معرفت با غیرت باشی که کوه که چه عرض کنم ...
از پای درت نیاره
اون موقع است که بعد ازسال ها میشه علمدار سپاه اربابت
هرجا که کم اوردم با اورد نامش و قسم دادن به ابروش به طور معجزه اسا بلند شدم
علمدارم میلادت مبارک🎉
از موقعی که خبر شهادت سردارو شنیدم
بغضی گلومه گرفته میخواد بباره نمیتونه بباره
دیروز من و دوستم باهم قرار گذاشتیم هشت تا پنج شنبه گلزار شهدا بریم و هر هفته فقط توی یک قطعه برای شهدای اون قطعه یاسین بخونیم و شهدای شاخصشونو پیدا کنیم
دیروز اولین قطعه مون ۲٤ بود
دوتا از شهدای شاخص به نام شهید اصغر وصالی و شهید احمد کشوری پیدا کردیم
برامون عجیب بود چرا هیچ موقع سراغشون نرفتیم
عجیب بود این ها اینقدر نزدیک به ما هستند و ما اینقدر دوریم
این ها کنار ماهستند و ما فاصله ها داریم
اما دم دم صبح خواستم برای نماز بیدار بشم که پیام اومد سردار سلیمانی شهید شده
دوست داشتم باور نکنم
اما بعد تایید شد
شاید اولین نمازصبح بعد از کربلا رفتنم بود که فقط فقط گریه میکردم
سر زیارت عاشورا دعا دعا می کردم خدایا فقط بگن تکذیب شده 😭
اما تا الان همه جا حرف از رفتنش هست نه بودنش
از شخصیتایی مثل سردار خیلی خوشم میاد چون اهل عملند نه اهل حرف
ساکتن اما پر از حرف های ناگفتن
ادما تو هر قشر لباسی براشون مهم نیست اماخدای ادما براشون مهمه
حوصله شرح قصه نیست
برای ارامش قلبامون حمدی بخوانیم
امیدوارم عزاداریهاتون قبول باشه و امام حسین خریدار دلاتوون
پنج شنبه وقتی از چیذر اومدم خونه متوجه شدم شوهرخالم از دنیا رفته
برای همه ما باورش سخت بود
یادم اومد یه حاج آقایی گفت
زندگی ادما رو از مرگشان متوجه بشید
درسته شوهرخالم مرگش با ایام محرم بود و شب جمعه و با عزت ازدنیا رفت
اما از دیروز تو فکرم
ای کاش زندگی هامون تهش به شهادت ختم بشه
و مثل ارباب بی کفنون مرگ با عزت نصیبمون بشه
که پیش امام حسین زمانمون مثل حضرت عباس رو سفید باشیم
الهی آمین
شرح قصه نیست
و به عاشورا هرچه نزدیکتر میشویم دلمون بیشتر میگیره
امام حسین خودت هوای دلامون رو داشته باش