نسیم سحر🥰

یاحضرت زهرا سلام الله علیها

نسیم سحر🥰

یاحضرت زهرا سلام الله علیها

سلام خوش آمدید

۱۳ مطلب با موضوع «عارفانه» ثبت شده است

درخت زندگی

یادمه یه جایی 

شنیدم 

که میگفتن 

اگر یه روزی یه درخت 

شاخه برگاش خشک شد

و برگاش ریخت 

اگر ریشش سالم باشه 

قوی توی خاک باشه 

که حتی باد و بارون از پای درش نیارن

اون زمان هست که میشه گفت 

مطمئن باش اون درخت دوباره رشد میکنه 

تازه از قبلش هم بهتر

  • مهدیه(سحر) حیدری
حس عاشقی

شب های قدر امسال هم با سال های پیش خیلی متفاوت بود

سال های پیش مسجد محل بودم و واقعا هم حس خوبی داشت و هم حال هوای قشنگی بود.

مخصوصا سینه زنی اخر که جوونای محل گردا گرد هم سینه زنی و عزاداری چاووشی می خوانند و مداح هم دل به دل جوونا میداد

اما امسال 

امسال تصمیم گرفتم 

یه جورایی من باشم خدا 

یه جورایی دو تایی 

یه جورایی بفهمم کجای مسیرم 

چه کارهایی کردم 

چه کارهایی باید انجام بدم 

اصلا با خودم چند چندم

و اینکه چقدر به اهدافم رسیدم

ایا واقعا جایی که من میخواستم رسیدم یا نه  

یه دگر گونی یه چکاب خودم 

و خیلی اتفاقاتی که توی این چند سال افتاد

به نظرم هر چند مدت ما ادما باید این خلوت رو انجام بدیم 

یه حسی که فقط فقط خودت متوجه بشی که کجایی ؟چه خبره اطرافته 

که ایا واقعا تو همون چیزی که افریده ای یا نه 

توی علم روانشناسی 

یک محبثی هست برای اینکه ارامش داشته باشی

هر روز صبح خدا رو شکر کنیم 

بخاطر همه چیز 

بخاطر پرنده ها بخاطر درختان 

بخاطر کلی اتفاقاتی که هست

و همین امر باعث میشه قدر زندگیتون رو بدونید 

و بدونید با یک خالق هستی خیلی بزرگ روبه رو هستید 

و شب های قدر به نظرم زیباترین اتفاقی که خدا برای همه ما افریده که با افرینندمون تنها باشیم و باهاش خیلی راحت حرف بزنیم و بدونیم اینقدر بهمون نزدیکه که هر انچه دل تنگمون میخواد بهش بگیم .

و این سه شب واقعا خدا رو از نزدیک حس کردم 

خیلی نزدیک از گذشت ادما و از اعتراف اشتباهام 

و اینکه خیلی راحت و  عاشقانه بگم ببخش و راضیم به هر انچه تو میخواهی 

  • مهدیه(سحر) حیدری
انتظار

انگار میلاد امسال امام زمان یه شکل دیگه اس 

یه شکلی که امید همه همه به امشبه 

شبی که همه باهم اسمشو صدا میزنن 

بقوله یکی که میگفت شب میلاد نیست که شب بغض 

یه جورایی که بغض گلمونو گرفته داره خفه میکنه 

فقط منتظر یه تلنگریم که این بغض باز بشه 

نمیدونم انگار اسمون هم حالش این شکلیه 

اولش بارید بعد حالش بهتر شد افتابی شد اما بعدش طوفانی شد 

مثل حسه اینه که امشب روز پدرته میدونی پدرت نگاهت میکنه میخوای خودتو لوس کنی باهاش درد دل کنی

بهش بگی چی میخوای 

انگار هممون خسته ایم

امشب میدونیم اون دره بازه که بهش بگی بسه دیگه بیا

انگار امید هممون به چشمای پدرمونه 

انگار قراره اون بیاد دست مهربونیشو توی سر هممون بکشه بگه من اومدم 

انگار چشمای خسته هممون دوخته به نگاهشه 

باهاش حرف بزنیم بگیم اقا خسته ایم 

بهش بگیم مولای من بسه جدایی 

بهش بگیم یه کلام اقا خیلی دوست داریم 

اللهم عجل لولیک الفرج

  • مهدیه(سحر) حیدری
علمدار تولدت مبارک

از علمدار حرف زدن و از علمدار نوشتن کاره سختیه 

شناخت اولین بار من برمی گرده به تعزیه که از جوانمردی تعزیه حضرت عباس بود شاید جوانمردترین تعزیه ها، تعزیه های حضرت عباس باشه.

اما اولین باری که  سال ۹۱ به کربلا رفتم بزرگمردیش از گنبد و گلدسته هاش مشخص بود.

حرم حضرت عباس با حرمای دیگه متفاوت بود 

اکثرا جوان ها میومدن راز دل میکردن  خیلی بهم چسبید 

اما کربلا رفتن هربارم با دیدن گلدسته هاش خستگی از تنم در میاورد 

یکی از قوی ترین انسان های زمان خودش از لحاظ همه چیز

فقط میدونم اوردن نامش باعث ارامشم میشه ..

توی این دوره زمانه واقعا  مرد بودن وعلمدار بودن مثل حضرت عباس  احتیاجه وایسی تا ته تهش ...

مردونه پای قولت بااربابت وایسی ...

اینقدر با معرفت با غیرت باشی که کوه که چه عرض کنم ...

از پای درت نیاره 

اون موقع است که بعد ازسال ها میشه علمدار سپاه اربابت

هرجا که کم اوردم با اورد نامش و قسم دادن به ابروش به طور معجزه اسا بلند شدم

علمدارم  میلادت مبارک🎉

  • مهدیه(سحر) حیدری
اخرین های ۹۸
دقیقا چند ساعت دیگه ۳۶۵ روز میگذره از این پیام ،به عبارتی‌ یکسال ...
و چقدر واهمه ها داشتیم از ۹۸ ، از اتفاقاش ،از تجربه های نیامدش که حدسشم نمیزدیم ،از شادیاش از غصه هاش ، مثل الآن که همون واهمه ها رو برای ۹۹ داریم وچقدر ما بزرگ شدیم امسال ..
دیدی ؟! درسته سخت گذشت ولی انگار به چشم به هم زدن رسیدیم آخر صفحه کتاب سال۹۸ و داریم چشم می چرخونیم روی آخرین خطاش ...
همیشه همین بوده ،همیشه میگذره و چیزایی که میمونه خاطره ها اند ... 
کی میدونه شاید من ،۳۶۵ روز دیگه اگه باشم دوباره بیام بنویسم دیدی ۹۹ هم چقدر زود تموم شد ؟! 
مهم اینه چطوری گذرونده باشیم این روزا رو ،چطوری ساخته باشیم برا خودمون و جنگیده باشیم ،مهم اینه که حواسمونو جمع کنیم که انگار وقت زیادی نداریم ، به خودمون بیایم و پاشیم و بجنگیم برا خواسته هامون ،برا اهدافمون ،برا آرزوهامون ... 
  • مهدیه(سحر) حیدری
چه بنویسم

از موقعی که خبر شهادت سردارو شنیدم 

بغضی گلومه گرفته میخواد بباره نمیتونه بباره 

دیروز من و دوستم باهم قرار گذاشتیم هشت تا  پنج شنبه گلزار شهدا بریم و هر هفته فقط توی یک قطعه برای شهدای اون قطعه یاسین بخونیم و شهدای شاخصشونو پیدا کنیم 

دیروز اولین قطعه مون ۲٤ بود 

دوتا از شهدای شاخص به نام شهید اصغر وصالی و شهید احمد کشوری پیدا کردیم 

برامون عجیب بود چرا هیچ موقع سراغشون نرفتیم

عجیب بود این ها اینقدر نزدیک به ما هستند و ما اینقدر دوریم

این ها کنار ماهستند و ما فاصله ها داریم 

اما دم دم صبح خواستم برای نماز بیدار بشم که پیام اومد سردار سلیمانی شهید شده 

دوست داشتم باور نکنم 

اما بعد تایید شد

شاید اولین نمازصبح بعد از کربلا رفتنم بود که فقط فقط گریه میکردم

سر زیارت عاشورا دعا دعا می کردم خدایا فقط بگن تکذیب شده 😭 

اما تا الان همه جا حرف از رفتنش هست نه بودنش

از شخصیتایی مثل سردار خیلی خوشم میاد چون اهل عملند نه اهل حرف

ساکتن اما پر از حرف های ناگفتن

ادما تو هر قشر لباسی براشون مهم نیست اماخدای ادما براشون مهمه

حوصله شرح قصه نیست

برای ارامش قلبامون حمدی بخوانیم 

  • مهدیه(سحر) حیدری
اقای من
ای ذکر نام تو نمک روضه ها حسین
شکر خدا که با تو شدم آشنا حسین
سردرب خانه تو نوشتند از ازل
آقا شد هر کسی که شد اینجا گدا حسین
آلوده تر زمن نبود بر درت ولی
آقاتری از اینکه برانی مرا حسین
|لطفی که که کرده ای پدر ومادرم نکرد|
ای مهربانترین کسم ای با وفا حسین
زهرا اجازه داد که من نوکرت شدم
ورنه عزیز من، تو کجا من کجا حسین
گریه کن توام،بدم، اما شنیده ام
زهرا کند به گریه کنانت دعا حسین
فردا که هیچ کس به کسی نیست ،مادرت
خود میکند گریه کنت را سوا حسین
آقا تو را به دست جدای برادرت
دستم مکن زدامن لطفت جدا حسین
یک عمر من به روضه تو آمدم، تو هم
یک دم به شام اول قبرم بیا حسین
زینب چو دید راس تو را روی نیزه ها
از سوز سینه ناله زد و گفت یاحسین....
موی تو بی وضو نزده شانه مادرم
کی راس تو زده به روی نیزه ها حسین
خاکم به سر بگو زچه خاکستری شدی
دیشب مگر که بوده سرت در کجا حسین

  • مهدیه(سحر) حیدری
توکل
میدونی رفیق ؟ ...
یه روزهایی میرسه که از هیچکدوم از اتفاق‌های زندگیت سر در نمیاری!
حتی فرق بین راه درست و غلط رو نمیفهمی!
نمیدونی الان چی به نفعته و چی به ضررت!
خلاصه هرجوری که با فکر ناقصت به قضیه نگاه میکنی می‌بینی یه جای کار گیر داره!
معلوم نیست خبرهای خوبی تو راهه یا بد!
حتی نمیدونی که باید خوشحال باشی الان یا ناراحت!
فرقی هم نمیکنه ها ... که آدم خوبی هستی یا نه! واسه همه پیش میاد این لحظه‌ها
اینجور وقت‌ها دقیقا همونجاست که خدا میخواد بهت درس #توکل رو یاد بده...
میخواد بهت یادآوری کنه که هر کسی که هستی و هر درجه‌ای از ایمان رو هم که داری، تهش باید فقط با خودش معامله کنی ...
چون فقط اینجوریه که خیالت راحته و میدونی روی خوب کسی حساب باز کردی ...
کسی که همیشه هست و هواتو داره و خوبیِ تو رو میخواد در هر شرایطی...
عجب حس رهایی و آرامشی داره آدم
وقتی که هست و نیستشـو میسپاره به دستهای پر مهر و توانای خدا ...❤️
خدایا شکرت که هستی ...

  • مهدیه(سحر) حیدری

امیدوارم عزاداریهاتون قبول باشه و امام حسین خریدار دلاتوون

پنج شنبه وقتی از چیذر اومدم خونه متوجه شدم شوهرخالم از دنیا رفته 

برای همه ما باورش سخت بود

یادم اومد یه حاج آقایی گفت 

زندگی ادما رو از مرگشان متوجه بشید 

درسته شوهرخالم مرگش با ایام محرم بود و شب جمعه و با عزت ازدنیا رفت 

اما از دیروز تو فکرم 

ای کاش زندگی هامون تهش به شهادت ختم بشه 

و مثل ارباب بی کفنون مرگ با عزت نصیبمون بشه

که پیش امام حسین زمانمون مثل حضرت عباس رو سفید باشیم 

الهی آمین 

شرح قصه نیست 

و به عاشورا هرچه نزدیکتر میشویم دلمون بیشتر میگیره

امام حسین خودت هوای دلامون رو داشته باش

  • مهدیه(سحر) حیدری
جمعه یعنی ...
حالا بیا که آمدنت آرزوی ماست
بغض هزار جمعه میان گلوی ماست
شرمنده ایم اینهمه یادت نبوده ایم
عکست غروب جمعه فقط روبه روی ماست
ما فکر می کنیم که او گم شده، ولی
هر لحظه لحظه اوست که در جستجوی ماست
ماهِ مُحَرَمی که می آید کنار تو
مُحرم شدن به کرب وبلا آرزوی ماست
ما گریه میکنیم که پاکیزه تر شویم
اشک است در نماز که آب وضوی ماست
یا صاحب الزمان به خدا ذکر ما تویی
وقتی که "یاحسین" همه یِ های و هوی ماست
هر شب کنار روضه ی تو مست میشویم
آب دو دیده یِ تو شراب سبوی ماست
ما سینه می زنیم که دل را تکان دهیم
نام تو در حسینیه ها گفتگوی ماست
سینه زدن برای علمدار واجب است
این دست و سینه روز جزا آبروی ماست
گفتی که زود میرسم آقا به سر زنان
هر جا به پا، عزای دو دست عموی ماست
"آقا دعای ما که به جایی نمیرسد"
زینب میان ندبه یِ ما روضه گوی ماست
  • مهدیه(سحر) حیدری
نسیم سحر🥰

بسم رب الحسین
من ان عاشق دیوانه حسین را دوست میدارم
من ان عبد گناه کارم حسین را دوست میدارم
من ان چهره دل خونم حسین را دوست میدارم
وقتی که سخنان رهبرم رو می شنودم که می گوید این عمار تنم به لرز می افتد می فهمم که رهبرم هنوز که هنوزه عمار ندارد
ای کاش زمانی فرار رسد که فریاد انا بقیه الله رو بشنویم .

آخرین نظرات
پیوندها