نسیم سحر🥰

یاحضرت زهرا سلام الله علیها

نسیم سحر🥰

یاحضرت زهرا سلام الله علیها

سلام خوش آمدید
از میان

از میان همه شغل های جهان ...
عاشقی را برگزیدم ...
که شغلی تمام وقت است ...
کارفرمایی به جز خداوند ندارم ...
و‌همکارم با درخت که می روید ...
و با خورشید که می تابد ...
و با زمین که می گردد....
همه روزها، روز عشق است ...
و‌ نه پنج شنبه ها تعطیلم ...
و نه جمعه ها....
شغلم حقوق ثابتی ندارد...
بیمه و بازنشستگی هم؛...
اما تا بخواهی مزایا دارد....
و چه مزیتی از آن بالاتر ...
که کارمند کوچکی باشی ...
در سازمانی که خدا اداره اش می کند....

  • مهدیه(سحر) حیدری
چه بنویسم

از موقعی که خبر شهادت سردارو شنیدم 

بغضی گلومه گرفته میخواد بباره نمیتونه بباره 

دیروز من و دوستم باهم قرار گذاشتیم هشت تا  پنج شنبه گلزار شهدا بریم و هر هفته فقط توی یک قطعه برای شهدای اون قطعه یاسین بخونیم و شهدای شاخصشونو پیدا کنیم 

دیروز اولین قطعه مون ۲٤ بود 

دوتا از شهدای شاخص به نام شهید اصغر وصالی و شهید احمد کشوری پیدا کردیم 

برامون عجیب بود چرا هیچ موقع سراغشون نرفتیم

عجیب بود این ها اینقدر نزدیک به ما هستند و ما اینقدر دوریم

این ها کنار ماهستند و ما فاصله ها داریم 

اما دم دم صبح خواستم برای نماز بیدار بشم که پیام اومد سردار سلیمانی شهید شده 

دوست داشتم باور نکنم 

اما بعد تایید شد

شاید اولین نمازصبح بعد از کربلا رفتنم بود که فقط فقط گریه میکردم

سر زیارت عاشورا دعا دعا می کردم خدایا فقط بگن تکذیب شده 😭 

اما تا الان همه جا حرف از رفتنش هست نه بودنش

از شخصیتایی مثل سردار خیلی خوشم میاد چون اهل عملند نه اهل حرف

ساکتن اما پر از حرف های ناگفتن

ادما تو هر قشر لباسی براشون مهم نیست اماخدای ادما براشون مهمه

حوصله شرح قصه نیست

برای ارامش قلبامون حمدی بخوانیم 

  • مهدیه(سحر) حیدری
اقای من
ای ذکر نام تو نمک روضه ها حسین
شکر خدا که با تو شدم آشنا حسین
سردرب خانه تو نوشتند از ازل
آقا شد هر کسی که شد اینجا گدا حسین
آلوده تر زمن نبود بر درت ولی
آقاتری از اینکه برانی مرا حسین
|لطفی که که کرده ای پدر ومادرم نکرد|
ای مهربانترین کسم ای با وفا حسین
زهرا اجازه داد که من نوکرت شدم
ورنه عزیز من، تو کجا من کجا حسین
گریه کن توام،بدم، اما شنیده ام
زهرا کند به گریه کنانت دعا حسین
فردا که هیچ کس به کسی نیست ،مادرت
خود میکند گریه کنت را سوا حسین
آقا تو را به دست جدای برادرت
دستم مکن زدامن لطفت جدا حسین
یک عمر من به روضه تو آمدم، تو هم
یک دم به شام اول قبرم بیا حسین
زینب چو دید راس تو را روی نیزه ها
از سوز سینه ناله زد و گفت یاحسین....
موی تو بی وضو نزده شانه مادرم
کی راس تو زده به روی نیزه ها حسین
خاکم به سر بگو زچه خاکستری شدی
دیشب مگر که بوده سرت در کجا حسین

  • مهدیه(سحر) حیدری
توکل
میدونی رفیق ؟ ...
یه روزهایی میرسه که از هیچکدوم از اتفاق‌های زندگیت سر در نمیاری!
حتی فرق بین راه درست و غلط رو نمیفهمی!
نمیدونی الان چی به نفعته و چی به ضررت!
خلاصه هرجوری که با فکر ناقصت به قضیه نگاه میکنی می‌بینی یه جای کار گیر داره!
معلوم نیست خبرهای خوبی تو راهه یا بد!
حتی نمیدونی که باید خوشحال باشی الان یا ناراحت!
فرقی هم نمیکنه ها ... که آدم خوبی هستی یا نه! واسه همه پیش میاد این لحظه‌ها
اینجور وقت‌ها دقیقا همونجاست که خدا میخواد بهت درس #توکل رو یاد بده...
میخواد بهت یادآوری کنه که هر کسی که هستی و هر درجه‌ای از ایمان رو هم که داری، تهش باید فقط با خودش معامله کنی ...
چون فقط اینجوریه که خیالت راحته و میدونی روی خوب کسی حساب باز کردی ...
کسی که همیشه هست و هواتو داره و خوبیِ تو رو میخواد در هر شرایطی...
عجب حس رهایی و آرامشی داره آدم
وقتی که هست و نیستشـو میسپاره به دستهای پر مهر و توانای خدا ...❤️
خدایا شکرت که هستی ...

  • مهدیه(سحر) حیدری
از سرعاشقی

سلام سلام امیدوارم حال دلاتون حسینی باشه

ومزد عزاداری هاتون از خانم حضرت زهرا بگیرید.

خدا رو شکر هر چه بیشتر میگذره من عاشق تر و تشنه تر نسبت به عشق  امام حسین میشم .

امسال تو سختی های اردوی جهادی بقوله فاطمه دوستم که میگه سحر توسلاتت تو همه جا معجزه میکنه از همین توسلات کردم اون شب از خدا سه چیز خواستم اخلاق .رفتار . کردار امام حسینی بهم بده و بعد خواستم که طوری زندگیمو رقم بزنه هر کی به یاد من افتاد  یاد امام حسین بی افته نمیدونم چرا ولی خب خواستم 

محرم و صفر امسال عزاداریم خیلی متفاوت تر شد و تبدیل شدم به یه شخصیت دیگه در حدی که خودم هم باورم نمیشدر

شاید باور کردنی نباشه پایان نامم حتی افتاد تو مسیر امام حسین 

تو مسیر شهدا 

درسته زائر نبودم اما نمیدونم احساسم میگه انگار زائرم 

حتی انگار یکی تو حرم ارباب امشب داره یادم میکنه 

یه احساس خاص و باور نکردنی 

فقط میتونم بگم 

هر چه میگذره ایمانم باورم اعتقادم بهت بیشتر میشه و میگم 

با تمام وجود کوتاهترین راه حسین است

  • مهدیه(سحر) حیدری

 امیدوارم حال دلاتون امام حسینی باشه😍

ماه محرم پایان رسید یادش بخیر گفتم خودمون رو برای ماه محرم  آماده کنیم 

اما چشم بهم گذاشتیم تمام شد

در این مدت درگیر خودشناسی خودم که بودم به برکت امام حسین تونستم تا یه جایی خودمو بهتر از قبل بشناسم و در جهت بهتر شدن بیشتر سعی کنم سخت بود اما شدنی بود 

از دیدگاه ما روانشناسان سعی کن نقاط قوت بهتر کنی ضعیف رو اصلا سمتش نری

تا یه جایی سخت بود حرفایی که درباره خودم شنیدم واقعیت نداشت اما یه جای به بعد خیلی جالب بود که فهمیدم یه سری ادما اون چیزی که فکر میکردن نبودن بلکه خودشون خودشون بزرگ کرده بودن گاهی اوقات حسرت میخورم که چه روزایی تباه شده برای این ادما 

درکل میخوام طوری زندگی کنید که امام حسین خریدار دلامون بشه نه ما خریدار دلای دیگران 

اگر تونستیم نگاه خدا رو بخریم اون موقع به همه جا رسیدیم والا جامانده قافله ایم😐

یه چیز دیگه سعی کنیم آرزوی خیلیا باشیم نه خیلیا آرزوی ما این یه اصله😄

واینکه  ستایش 3 باشیم تا ستایش1😄

و جیز نشیم 😂

  • مهدیه(سحر) حیدری

امیدوارم عزاداریهاتون قبول باشه و امام حسین خریدار دلاتوون

پنج شنبه وقتی از چیذر اومدم خونه متوجه شدم شوهرخالم از دنیا رفته 

برای همه ما باورش سخت بود

یادم اومد یه حاج آقایی گفت 

زندگی ادما رو از مرگشان متوجه بشید 

درسته شوهرخالم مرگش با ایام محرم بود و شب جمعه و با عزت ازدنیا رفت 

اما از دیروز تو فکرم 

ای کاش زندگی هامون تهش به شهادت ختم بشه 

و مثل ارباب بی کفنون مرگ با عزت نصیبمون بشه

که پیش امام حسین زمانمون مثل حضرت عباس رو سفید باشیم 

الهی آمین 

شرح قصه نیست 

و به عاشورا هرچه نزدیکتر میشویم دلمون بیشتر میگیره

امام حسین خودت هوای دلامون رو داشته باش

  • مهدیه(سحر) حیدری
سلام بر حسین

از دیروز بعد از زدن پرچمای سیاه خونه مادر بزرگم همش توی این فکر بودم که چی بنویسم از کجا بنویسم 

گاهی اوقات نوشتن برای کسی که با تمام وجودت تو زندگیت حسش میکنی خیلی سخته خیلی 

اگر بگم هر چیزی که خواستم بهم دادی دروغ نگفتم 

سال گذشته گفتم قول میدم هرجایی دنیا برسم تو درکنارم بودی 

نمیدونم از پارسال تابه الان به قولم عمل کردم یا نه؟

 اما امسال میخوام قول بدمی درکنار همه قولام قول میدم با اخلاق حسینی وارد میدون بشم میدونی که هرلحظه اش اولین جنگ با خود خودم ....

هر سال نسبت به گذشته به یقین میرسم که اشتباه نرفتم وقطعا نزدیکترین راه تو هستی 

اما الان تو مسیر هیئت چیذرم دوست دارم امسال یه جور متفاوت تر با سال گذشته برات عزاداری کنم و و با تمام وجودم بگم حسین دوست دارم 

  • مهدیه(سحر) حیدری
جمعه یعنی ...
حالا بیا که آمدنت آرزوی ماست
بغض هزار جمعه میان گلوی ماست
شرمنده ایم اینهمه یادت نبوده ایم
عکست غروب جمعه فقط روبه روی ماست
ما فکر می کنیم که او گم شده، ولی
هر لحظه لحظه اوست که در جستجوی ماست
ماهِ مُحَرَمی که می آید کنار تو
مُحرم شدن به کرب وبلا آرزوی ماست
ما گریه میکنیم که پاکیزه تر شویم
اشک است در نماز که آب وضوی ماست
یا صاحب الزمان به خدا ذکر ما تویی
وقتی که "یاحسین" همه یِ های و هوی ماست
هر شب کنار روضه ی تو مست میشویم
آب دو دیده یِ تو شراب سبوی ماست
ما سینه می زنیم که دل را تکان دهیم
نام تو در حسینیه ها گفتگوی ماست
سینه زدن برای علمدار واجب است
این دست و سینه روز جزا آبروی ماست
گفتی که زود میرسم آقا به سر زنان
هر جا به پا، عزای دو دست عموی ماست
"آقا دعای ما که به جایی نمیرسد"
زینب میان ندبه یِ ما روضه گوی ماست
  • مهدیه(سحر) حیدری
ایابرای جهاداماده ای؟

یه روزی یه زمانی یه نفری گفت اگر اقاامام زمان بیاد چه کار می کنی ؟

منم گفتم: خوشحالی 

گفت: نه اگر صدای انا بقیه الله رو از مکه بشنوی چکار میکنی؟

گفتم:خب میرم 

گفت :اگرپدرت نذاشت چی؟

گفتم :خب احترام به پدر واجبه اما اون اقا امام زمانه

گفت:خب اخرش

گفتم :نه نمیرم خب پدرمه 

گفت:اقاامام زمان پس چی؟

گفتم:خب میرم 

گفت :نه نمیشه دیگه تکلیف خودتو مشخص کن

اون موقع اینقدر عاشق نبودم فقط در حد حرف همین بس 

تا اینکه فهمیدم برای جهاد اجازه لازم نیست 

یادمه یکی از دوستانم بهم گفت ساکمو بستم تا اقا بیاد 

این روزا درگیر کارای جهادی بودم متاسفانه ومتاسفانه باز کم کاری از سمت مسئولین که چی بگم

ساکمون امادس برای رفتن

اما زمانش معلوم نیست

شاید اون روز قدر این جمله رو نمیدونستم اما الان واقعا میفهمم که اماده بودن منتظر بودن و هر لحظه چشم گوشمون منتظر فرماندت باشه یعنی چی ؟

لطفا برای حال دلمون یه حمد بخونید 

اللهم عجل الولیک الفرج بحق زینب 

  • مهدیه(سحر) حیدری
نسیم سحر🥰

بسم رب الحسین
من ان عاشق دیوانه حسین را دوست میدارم
من ان عبد گناه کارم حسین را دوست میدارم
من ان چهره دل خونم حسین را دوست میدارم
وقتی که سخنان رهبرم رو می شنودم که می گوید این عمار تنم به لرز می افتد می فهمم که رهبرم هنوز که هنوزه عمار ندارد
ای کاش زمانی فرار رسد که فریاد انا بقیه الله رو بشنویم .

آخرین نظرات
پیوندها