اشعار زیبا امروز صبح یکی از دوستانم برای من فرستاد
که میگفتن زمان سرودن اشعار زیبا انگار بنده روبه رویشان بودم
البته وقتی خودمم خوندم همچین حسی رو بهم داد
سپاس گزارم عشق من
دختری روبه روی آینه ها،
ضجه زد از خودش گریزان شد
گفته بودی که چادرت زیباست
یادش آمد دوباره ویران شد
چند سالی اگرچه اورفته
بازهم درعشق کوشیده
چادرش راصبح هرروزی
گریه کرده ، بعد پوشیده
طبق عادت،عصرهرجمعه
برمزاری آب می پاشد
می رود قلب خسته خودرا
در جوار شهید بسپارد
دختری اوج شور و سرمستی
چاره اش اشک و صبر بی حد شد
دردرا روی دوش واژه گذاشت
بعد تو شاعری زبان زد شد
#عطیه نادریان
آخی..... چه شعر قشنگی