نامت آمد لحظه ای حال دلم تغییر کرد
این غم بی انتها را واژه ها تفسیر کرد
بعد تو هر کس مرا باچشم یک بیچاره دید
توفقط یک آن نگاهم کردی و عمری دلم تغییرکرد
توغزال و من غزل خون از برای چشم تو
زود رفتی و مرادست اجل راضی به این تقدیرکرد
بعدتو هرشب غمی را چشم من پیمانه کرد
اشک های بی مهاباحلقه ای برگونه ام زنجیر کرد
ملک و الرحمن برایت خوانده ام حالا بخواب
قاب عکست خاطرافسرده ام را تاکمی تسکین کرد
در جوانی ریشه ام خشکید و یارم پرکشید
زود رفتی ونبودت پیکرم را در جوانی پیرکرد
#شاعر:عطیه نادریان
#نام شعر:تفسیر