بازهم حسِ تو در دفترِ دل سَرد شده
لقبم بعد تویک شاعرشبگرد شده
جوهر ِ یادتو سرریز شده از قلمم
بازآغوش غزل مرهم این دردشده
نگرانم نکندقصه به آخر نرسد
بازآوارِ سرم خاطرِ یک مرد شده
گریه درنیمه شب حال قشنگی ست ولی
بعدتو خنده ز کام لب من طرد شده
ارغوانی شدن زندگی ام دست توبود
آه درحسرت تو رنگ رخم زرد شده
رفتی و باز ندیدی که چه آمدبه سرم
به خدا ذکر قنوتم همه برگرد شده
نفسم در پسِ اشعار خزان بند آمد
غصه های دل من قصه ی یک مرد شده
#نام شعر:آغوش غزل
#شاعر:عطیه نادریان